امامت، روح و جان كلية عقايد و اعمال انسان است
تمام عقايد و اعمالي كه به عنوان برنامة تكامل انسان در اسلام مطرح شده تا اصل امامت به آن ضميمه نشود، پوك و بي مغز و بي روح و بي اثر است، و هيچگونه نقشي در رهايي انسان و رشد و تكامل فرد و جامعه نمي توانند داشته باشند.
و نيز امامت ائمه جور، روح و جان كلية عقايد و اعمالي است كه در اسلام موجب انحطاط و نابودي انسان شناخته شده است.
بنابراين «امامت» در يك رابطه روح تكامل و زيباييهاي انسان، و در يك رابطه روح انحطاط و پستيها و زشتيهاي انسان است.
«امامت» در رابطه با تكامل، روح برنامه اي است كه استعداد كمال را در آدمي شكوفا مي كند، و در رابطه با انحطاط انسان، روح عقايد و افكار و كرداري است كه آدمي را به انحطاط و پستي مي كشد. بر اين اساس هرگونه تلاش براي ساختن «امت» نمونه و جامعه ايده آل ـ جز از طريق ريشه كن كردنِ «امامت» در شكل انحطاطي آن كه روح و علت همه مفاسد است، و تحقق دادنِ «امامت» در شكل تكامليش كه روح برنامه تكامل انسان است ـ بي ثمر و عقيم است.[1]
همين معنا از سخن امام كاظم u در تفسير آية «قُلْ اِنَّما حَرّم رَبّي الفواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها و با بَطَنَ» يعني اي پيامبر بگو كه پروردگار من تنها امور ناشايسته و پليد را ممنوع نموده، چه آشكار باشند و چه پنهان.»[2] استنباط مي شود. امام كاظم u مي فرمايند:
قرآن ظاهري دارد و باطني!
فَجَميع ما حَرّم الله في القرآنِ هُوَ الظاهِرُ، و الباطِنُ مِنْ ذلِكَ ائمَة الْجورِ، و جَميعَ ما اَحَلَّ اللهُ تعالي فِي الكتاب هُوَ الظّاهر وَ الْباطِنُ مِنْ ذلك ائمة الحق:
«تمام آنچه را كه خداوند در قرآن تحريم نموده پليدي آن محرمات سطحي و ظاهري است، و باطن و روح آن پليدي ها امامهاي جائر و ظالم اند، و تمام آنچه را كه خداوند در اين كتاب حلال نموده «و آن را نيك و عامل تكامل انسان دانسته» حليت و نيكي و مترقي بودن آن امور سطحي و ظاهري است و ريشه و روح و باطن آن امامهاي حق اند.»[3]
امام u در آغاز به يك اصل كلي در تفسير قرآن اشاره مي كند كه «انّ القرآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ» قرآن آشكار و پنهاني دارد به اين معنا كه قرآن را دو گونه مي شود تفسير كرد، يك تفسير ظاهري و سطحي كه از ظواهر الفاظ استفاده مي شود و يك تفسير باطني و عمقي كه راسخون در علم و مخاطبين قرآن آن را مي دانند، تفسير ظاهر آيه اين است كه: «خداوند اعمال زشت را تحريم نموده اعم از اينكه اين اعمال آشكار انجام گيرد و يا در پنهان.»
امام u در اين حديث مي خواهد بفرمايد كه آيه مذكور علاوه بر اين معناي ظاهر يك معناي دقيق و عميق ديگري هم دارد كه بيانگر ريشة مفاسد موجود؛ و نشان دهندة راه نجات امت اسلامي است.
امام در تفسير باطن آية مذكور، ريشة تمام بيماريهاي امت را بيان كرده، و راه علاج آن را نشان داده، كه باطن و روح و ريشة تمام بيماريهاي اجتماعي و فساد و جناياتي كه در يك امت پديد مي آيد، امامت امام جائر است، و تا اين ام الفساد در امتي وجود دارد، مبارزات و تلاشهايي كه براي اصلاح جامعه انجام مي گيرد اگر در جهت بيرون آوردن اين ريشه نباشد، بي ارزش و نتيجه آن بسيار سطحي است.
به سخن ديگر، كسي كه براي اصلاح امت بدون در نظر گرفتن ام الفساد امام جائر تلاش مي كند، همانند طبيبي است كه براي درمان كچلي بدون در نظر گرفتن ميكروبهايي كه مولد اين بيماري هستند و در خون بيمار نفوذ كرده اند، اقدام به روغن مالي و درمان سطحي پوست سر مي نمايد، كه در اين صورت هرچند به طور موقت اين درمان مؤثر است، ولي از آنجا كه علت بيماري از بين نرفته، اين تأثير نمي تواند دائمي باشد.[4]
بنابراين مقصود امام اين است كه تا ميكروب امامت امام جائر در تن امت است، هرگونه اقدام اصلاح طلبانه سطحي و بي نتيجه است؛ و هر امتي كه بخواهد خود را اصلاح كند در اولين قدم بايد اين ميكروب را نابود سازد كه با نابودشدن روح و باطن فساد، مفاسد به تدريج خود به خود نابود مي شوند و با قطع ريشة اين شجرة خبيثه شاخ و برگ آن خود به خود خشك مي گردند. و همانطور كه اشاره شد ريشه كن كردن امامت جور اولين قدم براي ساختن امت اسلامي و بنياد جامعه مترقي توحيدي است و در قدم دوم بايد «امامتِ عدل» كه روح و باطن يك امت ايده آل است در جامعه تحقق يابد و بدون برپاداشتن اين قدم، و ادامة آن، امت به عقب باز مي گردد و تمام مفاسد بر جامعه چيره مي شود.[5]