لبان فاطمه خندان
یگانه ای و نداری شبیه و مانندی
که بی بدیل ترین جلوه خداوندی
معطل اند هزاران فرشته کاسه به دست
عسل بیاوری از آن لبی که می خندی
به قصد کشتن شاعر شدند هم پیمان
دوچشم مست تو با ابروان پیوندی!
تمام عرش خدا در طواف گهواره
نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی
به نیمه رمضان و میان صوت اذان …
رطب رسیده به دستان آرزومندی
نمی شناخت رسول خدا سر ازپایش
نمی رسید به آن لحظه ی خوشایندی
نوشته اند تو را از بهشت آوردند
نوشته اند ز عطری که می پراکندی
لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک
نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی
برای خیل غلامان چه خوب مولایی!
برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!
گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن است
درِ امید به روی کسی نمی بندی
منبع تبيان