بمب هاي شيشه اي ، رويكردي از آخرين فصل پروتكلهاي صهيون
اين آثار نيز با بهره گيري از بهترين تكنيكهاي سينمايي و فيلمبرداري و بازي هنرمندان بزرگ سينماي هاليوود كه اكثر آنها نيز يهودي هستند، بیننده را چنان تحت تأثير قرار ميدهند كه در پايان فيلم وي با احساس همدردي و تأسف از آنچه بر سر يهوديان در جهان رفته است، خود را مديون به كمك رساني به بازماندگان اين قوم ميداند.گفتني است كه هر ساله يك يا دو ساخته از اين دست، به عنوان بهترين فيلمهاي سال در فستيوالها و جشنوارههاي بينالمللي معرفي ميشوند و تبليغات فراگيري در سرتاسر جهان نسبت به آن انجام ميشود و در كشورهاي جهان سوم و حتي خاورميانه نيز به عنوان بهترين توليدات سينمايي سال به اکران متعدد ميرسد و بازيگران مطرح اين آثار به عنوان قهرمانان بي بديل جايگاه سازي ميشوند.فاز دوم:فاز دوم كه همزمان با اجراي فاز اول، كار خود را آغاز كرد، در پي به دست گيري آينده تاريخ و ارائه پيش بيني اجتناب ناپذير از آن است. مشخصاً توليدات اين بخش كه همه آنها را حول محور (آخرالزمان) ميتوان دسته بندي كرد در اواخر دهه 90 رشد چشمگيري داشت بطوريكه هر ساله نمونههاي مختلفي از آن ارائه داده شد.قبل از بررسي زير شاخههاي اين فاز بررسي يك مطلب ضروري مينمايد و آن ديدگاه و اعتقاد جهاني پيرامون مقوله پايان تاريخ يا آخرالزمان به عنوان محور اصلي توليدات اين فاز است.باورمندي نسبت به مقوله آخرالزمان و شرايط آن، در ميان همه اديان و اقوام، به حدي عميق و مشترك است كه جز پذيرش فطري بودن اين باور، راه ديگري باقي نميگذارد. يعني همان پديدهاي كه (كارل گوستاو يونگ) آن را به عنوان قسمتي از (ضمير ناخودآگاه مشترك) آدمي به رسميت ميشناسد و از آن به عنوان كهن الگو (Archetype) ياد ميكند. در حقيقت آخرالزمان يك كهن الگوي عام و مشترك بشري است كه آدميان را صرف نظر از سرزمين و رنگ نژاد، حول محور يك باور مشترك در خصوص پايان عمر دنيا گرد هم ميآورد. بر اين اساس، آخرالزمان به عنوان آخرين فصل كتاب عالم به نوبه خود به سه مقطع زماني از لحاظ وقوع قابل تقسيم است:مرحله اول، كه زمان آزمونهاي سخت و فتنههاي آخرالزماني است كه اصطلاحاً به (عصر عسرت) يا (Tribulation Ag) موسوم است و طي آن فتنههاي پايان تاريخ يكي پس از ديگري آشكار ميشوند و انسان در ورطهاي از بلاياي مافوق تصور غرق ميشود.مرحله دوم، مقطع آشكار شدن منجي و باز شدن دريچه اميد است ، كه مشخصه اصلي آن جدال ميان حق و باطل است و در پايان نبرد نهايي يا (Final Conflict) آغاز ميشود .و مرحله سوم، در پي غلبه حق بر باطل و دوري شيطان از جهان آغاز ميشود كه به عصر طلايي موسوم است كه طي آن انسان به نهايت رشد و كمال ميرسد و جهان به صلح و آرامش ميرسد.اما نكته ديگر كه حائز اهميت است و در تمامي اديان الهي و بسياري از اساطير كهن اقوام و ملل ميتوان آنرا مشاهده كرد، رويارويي يك ضد منجي يا اصطلاحاً (آنتاگونيست) با منجي جهان (Savior) و ياران اوست كه تمامي تاريكيها و نيروهاي اهريمني در پشت سر او قرار دارند و بر اساس اكثر روايات، نبرد نهايي ميان خير و شر، نبردي سهمگين و خونبار است كه طي آن منجي و يارانش به كمك امداد الهي بر لشكر اهريمن پيروز خواهند شد و بازماندگان اين نبرد شاهد آرمان شهر آخرالزمان خواهند بود.آنچه بيان شد در حقيقت به فطرت انسان بر ميگردد و همين الگوي فطري به دليل برخورداري از ساختار اوليه درام (جدال خير و شر) دستمايه و عنوان اصلي بسياري از رمانهاي مشهور و فيلمنامههاي سينمايي قرار گرفته است وقتي داستانها و فيلمهاي بخش كودكان نيز از اين سوژه جذاب بي نصيب نماندهاند و همزادپنداري كودك با شخصيت منجي به عنوان مهمترين عامل جذابيت اين قبيل آثار براي اين قشر در نظر گرفته شده كه در جاي خود قابل تأمل است.طبعاً نظام تصويري هاليوود به عنوان بزرگترين امپراطوري سينمايي جهان به مديريت صهيونيزم، در راستاي تحقق فاز دوم پروسه الگو سازي، اين سوژه را محور بسياري از محصولات تصويري خويش قرار داده است تا جايي كه هم اكنون در جهان شاهد انواع گوناگوني از آخرالزمان و به همان ميزان منجيان آخرالزمان هستيم.براي بررسي اين توليدات ميتوان آنها را به گروههاي اصلي زير طبقه بندي كرد:آخرالزمان طبيعي، آخرالزمان تكنولوژيك، آخرالزمان ديني، آخرالزمان علمي و تخيلي و آخرالزمان اسطورهاي، كه هر يك واجد شرايط و قهرمانان مختص خويش هستند.در آخرالزمان طبيعي(Natural Apocalypse) ، طبيعت صبور و مقهور انسان به دلايل متعدد از جمله تخريب آن به دست انسان ، برعليه نسل بشر عصيان ميكند و وقايعي مانند: گردباد، سيل، زلزله، آتشفشان و برخورد شهاب سنگهاي عظيم به كره زمين، شرايط آخرالزماني را بوجود ميآورند. گاهي نيز به دليل دخالتهاي نا بجاي انسان در پروسههاي طبيعي و دستكاريهاي ژنتيك، هيولاهاي ناشناختهاي از دل طبيعت پيدا ميشوند و حيات بشر را با چالش روبرو ميكنند، فيلمهاي نظير: (برخورد عميق)، (آرماگدون)، قله دانته، دنياي آبي، گودزيلا و پارك ژوراسيك هر يك به سهم خود مصاديقي از آخرالزمان طبيعي محسوب ميشوند.در آخرالزمان تكنولوژيك(Technological Apocalypse)، انسان با آفريدههاي تكنولوژيك خويش در جدال است و اين (مصنوع شوريده بر صانع) شرايط آخرالزماني را براي انسان پديد ميآورند. جرقههاي آغازين اين گونه آثار را ميتوان در (دكتر فرانکشتاين) و تداوم آنرا در (ترميناتور2و3) ، (ماتريكس1و2) ، روز ششم و جزيره ، مشاهده كرد. در اكثر اين آثار انسان در مقابل مصنوع و مخلوق خويش اصطلاحاً كم آورده و دچار بحران هويت است. جالب آنكه منجي اين قبيل آثار معمولاً يك انسان دانا و شجاع است كه با درهم آميختن دانش و شهامت در ضمير خويش، پيروان اندك خود را هدايت و رهبري ميكند. در پايان نيز اين تكنسين اخلاق گرا، آنتاگونيست تكنولوژيك را شكست ميدهد و بر نيروهاي دشمن غلبه ميكند.آخرالزمان علمي و تخيلي، سوژه گروه ديگري از آثار هاليوودي است كه طي آن تلفيقي از خيال و واقعيت يك پروسه آخرالزماني را پديد ميآورند در الگوي روايي، آنتاگونيستها درقالب موجوداتي فضايي، از آن سوي كهكشان و از اعماق تاريك فضا، پديدار ميشوند و حيات انسان را بر روي كره زمين مورد تهديد قرار ميدهند. منجي اين قبيل آثار با تركيبي از دانش و مسائل ماوراء الطبيعه به جنگ مهاجمان ميرود و پس از نبردي سخت آنها را از سر راه بر ميدارد. فيلمهاي: بيگانه، روز استقلال، عنصر پنجم و مجموعه جنگ ستارگان و ساخته اخير (جنگ دنياها) از جمله اين قبيل آثار هستند.آخرالزمان اسطورهاي (Mythological Apocalypse) ، دستمايه گونهاي ديگر از آثار هاليوودي است كه طي آن آنتاگونيست از آن سوي مرز واقعيت و رويا از دنياي رمز آلود افسانه و اسطورههاي كهن سر بر ميدارد و به دنياي امروز پا ميگذارد و پارادوكس يا رويارويي آنتاگونيست با دنياي مدرن امروز شرايط آخرالزماني را فراهم ميآورد. در اين گونه توليدات منجي و ياران او هيچ چارهاي جز سفر به دنياي اسرارآميز، اسطوره و خيال ندارند، زيرا هيچ سلاح و شيوه مدرني بر آنتاگونيست ماقبل تاريخي كارگر نيست و صرفاً او را با تمهيدات اسرار آميزي از جنس خود او ميتوان از ميان برداشت. سرانجام با كشف يك طلسم يا ابزاري سحر آميز، قدرت جادويي آنتاگونيست باطل ميشود و بحران فرو مينشيند. از مصاديق تصويري اينگونه آخرالزماني ميتوان به فيلمهاي: موميايي، بازگشت موميايي، عقرب شاه و ارباب حلقهها اشاره كرد.اما آنچه مهمتر از ديگر توليدات اين بخش قابل بررسي است، (آخرالزمان ديني) Religious) (Apocalypseاست. چرا كه اين ژاندر قابل بحثترين رويكرد سينمايي تحت مديريت صهيونيزم است و در دو قالب مستقيم يا رويكرد نمادين و استعاري قابل نقد است.در اين رويكرد آنتاگونيست در قالب يك ضد ارزش ديني (با توجه به انگارههاي صهيونيزم جهاني پيرامون ظهور مسيح به عنوان منجي آخرالزمان) با عناويني چون شيطان، ضدمسيح (Antichrist) يا دّجال، در يك زمان خاص از زندان رها شده و حيات بشري را بر روي كره زمين مورد تهديد جدي قرار ميدهد، طبعاً در اين قبيل آثار، منجي يك شخصيت متدين (از لحاظ شاخصههاي مسيحيت صهيونيستي) مانند: يك كشيش (Priest) يا يك قديس (Saint) است كه با تلفيقي از ايمان، شهامت و ايثار، آنتاگونيست را شكست ميدهد. در اين قبيل توليدات سعي ميشود مسيح (Jesus Christ - Nazarene) و پيروان او (به تعبيرصهيونيزم) محور مقابله با شرارت معرفي شوند و در پروسهاي تقديري و حساب شده شيطان را مقهور و منكوب كنند.جالب آنكه در اين توليدات معمولاً ضد مسيح و آنتاگونيست از مشرق زمين ظهور ميكند و يا با تمدنهاي مشرق زميني و كشورهاي اسلامي ارتباط مستقيم دارد و نيمه غربي عالم را عرصه كشتار خود و طرفدارانش قرار ميدهد.طبعاً در اين آثار سينمايي، صهيونيزم جهاني سعي دارد به صورت نمادين، خطوط اصلي نبرد آينده خود را با دنياي اسلام ترسيم كند و با به تصوير كشيدن شرايط مخوف و دلهره آور آخرالزمان براي بينشگر اين آثار ، از آنها بيعت خوف و به بيان ديگر كسب اختيار ويژه، در مديريت سياسي- نظامي عالم كسب كند و آنها را ناگزير به رويارويي با اين شرايط بداند.فيلمهايي نظير (جن گير 1 و 2)، طالع نحس ، حلقه ، پايان روزگارو و آخرين توليد جنجال برانگيز از اين نوع (کنستانتين) مصاديق بارز اين گونه آثار به شمار ميآيند.اصولاً با مرور توليدات اين ژاندر، به نظر ميرسد كه اين قبيل آثار از حد چند محصول سرگرم كننده سينمايي فراتر رفته و به پروتكل نبرد آينده دنياي مدرن غرب به مديريت صهيونيزم جهاني با دنياي اسرار آميز شرق زمين و فرهنگ غني اسلامي تبديل شدهاند.علاوه بر آنچه ذكر شد، در ساير گونههاي سينمايي نيز (مشخصاً از آغاز قرن بيست و يكم ) ردپاي تفكرات صهيونيستي ديده ميشود كه بررسي آن و تبعيين اهداف اين رويكرد در اين مقال نميگنجد و نيازمند فرصت جداگانهاي است.اما در يك جمع بندي كلي به نظر ميرسد سياستگزاران صهيونيستي امپراطوري رسانهاي و اعضاي اتاق فكر هاليوود، در تدوين و اجراي آخرين فصل از پروتكلهاي صهيون، طي دو فاز اجرايي كه تشريح شد در پي آنند كه ابتدا پس از نهادينه كردن و تثبيت حضور خود در اذهان عمومي جهان، به ارائه دورنمايي گريز ناپذير از آينده و اصطلاحاً آخرالزمان بر اساس انگارهها و زير ساختهاي صهيونيزم جهاني بپردازند و در اين راستا با بدست گيري رهبري نبرد آخرالزمان به عنوان ناجيان بشريت برضد مخالفان منجي كه به تعبير آنها از مشرق زمين و از دل حكومتهاي اسلامي بر ميخيزد آنرا محقق سازند.
صفحات: 1· 2