آقا جان ،
هر روز که پنجرهی سپید روزگار را باز میکنم و از دوردستها صدای جیرجیرکهای بر خاک افتاده را میشنوم و کبوترهای امید من هر روز بر بلندای ساقههای برافراشتهی درخت قامت و سربلندی نوا در میدهند ، از آن سو کلید رستگاری خود را در دست آهوان صحرا به نظاره مینشینم تا شاید مرهمی بر این سکوت غمگین روزگار باشد و بشکند نالههای درهم رفتهی صبحگاهان به خواب رفتهی روزگاران سرد را . و از نور عالمتاب هستی خواهم پرسید که بر کوههای ایمان و متانت آب سردی ریخته شود و آن را در دورترین افقهای معنیبخش زندگی به سوی موجهای خروشان دریاری زندگی برسانند و بلبلان سبزپوش ، معنی و صفای دلهای ما را به چه آهنگی بر این دیار خسته طنینانداز خواهد کرد و آن را با کولهباری از مشقّت و سختی بر پهنهی صفحهی روزگار خواهند گستراند . کولهبار دردهای به آلمکشیدهی خود را در سراپردهی این دشت جای گذاشته و آن را با نور حقیقت و معرفت در تاریکی شب با چراغ طلاییگون همراه با اشکهای سوزان خود به نظاره خواهم رساند ، شاید که از پشت پردههای غمناک کسی باشد که طبل صداقت و ایمان را بر چهرهی نافرجام ما به صدا در خواهد آورد و آواز بلبلان را در جعبهای از پردهی یاس با من همراهی خواهد کرد و از پشت دشتزارهای این دیار خاکی شاید نوری از وجدانهای به خواب رفته بیدار شود و لالایی مادران در گوش کودکان برخاسته شود و شمعدانیهای لالهگون پنجرهی ما هر روز با شکوفههای خود آیهی امید و زندگانی را بخوانند و کاسهای از صبر و امید را با دستهای خود به سوی بالاترین مرکبها بگسترانند و شربت شیرین محبّت را در وجودمان جاری کنند تا شاید مرهمی بر این دلهای خسته و آلودهی ما باشد و نور صداقت و پاکی بر دلهای ما بتابد و ناقور ایمان در دلهای ما به صدا در آیدht: 115%;"> .
آمین ؛ یا ربّ العالمین
ارسال شده به حوزه خدیجه کبری (س) از طرف خانم :
نرگس اچاک پور / طلبه پایه دوم / مدرسه علمیه طوبی/بهبهان