نقش انقلاب اسلامي در بيداري اسلامي چيست؟
پيروزي انقلاب اسلامي سبب شد كه هم در ساختار و هم در كاركرد نظام بينالملل، تغيير و تحولات اساسي رخ دهد. در ساختار نظام بينالملل با توجه به حاكم بودن نظام دوقطبي در آن زمان، ايجاد جبههاي جديد كه متكي به غرب و شرق نبود، سبب خيزش دوباره جنبش عدم تعهد و ملتهاي مستقل شد، تا جايي كه آنها توانستند در عرصه روابط بينالملل نقشآفرين شوند. در اين ميان كشورهاي اسلامي نيز با اتكاي به هويت تمدني خود، توانستند تاثير قابل توجهي بر تحولات بينالملل بگذارند.
به علاوه، انقلاب اسلامي توانست بازيگران نويني را در نظام بينالملل به منصه ظهور برساند كه از جمله آنها جنبشهاي آزاديبخش و ملتها هستند كه بهعنوان نقشآفرينان جديد، ديدگاههاي آنها ميتواند بر دولتها و روابط بينالملل تاثيرگذار باشد.
همچنين اخيرا، نقش انقلاب اسلامي با توجه به نوع تعامل ميان ملتها، در عرصه روابط بينالملل آشكار شده است. به اختصار تاكيد بر قدرتي بهنام «قدرت نرمافزاري» كه برگرفته از انديشه، فرهنگ و تفكر است، اين انقلاب را در اعمال تاثيرات ساختاري بر نظام بينالملل توانا كرد، تا جايي كه توانست نظامي فارغ از سلطه قدرتهاي استكباري ايجاد كند. علاوه بر آن از جنبه كاركردي، انقلاب اسلامي سبب شد كه دو قدرت رقيب شرق و غرب براي مقابله با اين جريان جديد و مستقل، با يكديگر همكاري كنند. بنابراين براي مقابله با ملتهاي آزاديخواه، رويكرد همكاريجويانه بين شرق و غرب حاكم شد. انقلاب اسلامي توانست با به چالش كشيدن نظم بينالملل و قواعد حاكم بر آن، نشان دهد كه امپرياليسم و سوسيالامپرياليسم هر دو در جهت تسلط بر ملتهاي جهان سوم عمل ميكنند و ماهيت هردوي آنها سلطهجويانه و ماديگرايانه است.
درنتيجه انقلاب اسلامي در شيوه تعامل ميان جهان مستقل و جهان سلطهجو تحولي عظيم ايجاد كرد و مرز جديدي كه به قول امام(ره) مرز بين مستضعفان و مستكبران بود، ترسيم كرد. در عرصه منطقهاي، انقلاب اسلامي سبب جوشش جنبشهاي اسلامي و آزاديبخش شد. كه بعضي از اين جنبشها جنبه راديكال پيدا كردند و درصدد واژگوني نظامهاي حاكم برآمدند، بعضي جنبه اصلاحطلبانه و ميانهرو پيدا كردند تا با اقدامات انديشهاي در ذهنيت مردم تحول ايجاد كنند، بعضي ديگر نيز جنبشهايي بودند كه به طور كامل برگرفته از انقلاب اسلامي بودند؛ مانند جنبش حزبالله كه ساختار كلي نظام جمهوري اسلامي و ولايت فقيه را در درون ايدئولوژي مبارزاتي خود وارد كرد. وجه مشترك تمام اين جنشبها، الهام گرفتن از فلسفه مبارزاتي انقلاب اسلامي براي پيروزي بود كه طي آن مردم با دستهاي خالي، با مشتهاي گرهكرده و با فرياد الله اكبر به پيروزي رسيدند. نهضتهاي يادشده تا حدود زيادي توانستند در اين رهگذر توفيقاتي را به دست آورند. يكي از برجستهترين عملكردهاي انقلاب اسلامي، مبارزه با مظهر استكبار؛ يعني صهيونيسم است. صهيونيسم جنبه توسعهطلبي و برتريطلبي نژادي مورد نفرت و مخالفت كشورهاي منطقه قرار گرفته بود، ليكن پيش از انقلاب اسلامي ايران، بيشتر كشورهاي عرب برمبناي ايدئولوژي پانعربيستي به مقابله با صهونيسم پرداخته بودند و مساله فلسطين را يك مساله ارضي و سرزميني قلمداد ميكردند. انقلاب اسلامي توانست نشان دهد كه مساله فلسطين، مسالهاي مربوط به كل جهان اسلام است كه بايستي همه ملتها با اتكاي به آرمانهاي اسلامي و انقلابي خود و در جهت مقابله با ريشه فساد تلاش كنند. از اين رو امام(ره)، مساله را از بعد ملي و ناسيوناليستي عرب خارج كرد و به آن چهرهيي اسلامي بخشيد.
در اين راستا، ايشان روز قدس را بهعنوان روزي كه در آن مسلمانان عليه ايادي امپرياليسم در منطقه يعني صهيونيسم به مخالفت برميخيزند، اعلام كرد. از سوي ديگر، انقلاب اسلامي اسلام را به عنوان ديني جامع و متناسب با شرايط روز و داراي ايدئولوژي سياسي عرضه كرد و به صدور معنويت به جهانيان، چهره واقعي اسلام ناب محمدي(ص) را ارايه كرد. به علاوه با ارايه الگوي عملي و نظري از جمهوري اسلامي و نيز ترغيب مسلمانان به همگرايي و وحدت اسلامي، توانست هويت سياسي و ديني جديدي بر اساس ارزشهاي ديني به مسلمانان ببخشد و با زنده نگه داشتن حضور مردم در عرصههاي مختلف انقلاب، زمينه مشاركت و حق تعيين سرنوشت مردم را فراهم كند. همچنين انقلاب اسلامي با اهتمام به استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي و بيداري جهان اسلام، پيام خويش را مبني بر ساختن دنيايي امن توام با صفا و صميميت براي انسانها ارايه و زمينهاي را فراهم كرد كه انسانها بتوانند با بهرهمندي از معنويت، استقلال و آزادي، توجه به خدا، بر اساس تعاليم مبتني بر فطرت پاك بشري دنيايي پر از صلح، عدالت و معنويت را رقم زنند. در واقع انقلاب اسلامي نظريههاي انقلاب را متحول كرد. تا پيش از انقلاب اسلامي نظريههاي انقلاب براي سرنگوني نظام حكومتي بيشتر بر روشهاي خشونتآميز تاكيد ميكرد، درحاليكه انقلاب اسلامي، انقلابي متكي بر وحدت و حضور ملت بود. از طرف ديگر بيشتر انقلابها در آن زمان يا ناسيوناليستي بودند و يا سوسياليستي؛ يعني يا بيشتر براساس استقلالطلبي و استعمارزدايي بودند و يا براساس عدالتجويي مبتني بر مكتب ماركسيسم. انقلاب اسلامي كه بر بعد فرهنگي تاكيد ميكرد، وجهه جديدي را در ميان انقلابها رقم زد و اين فرهنگ در تعامل با تمدن غني اسلامي بود. وجود چنين هويت تمدني، سبب شد كه يك جنبش بازگشت به خويشتن در ميان ملتهاي مسلمان پديد آيد كه از اين لحاظ در نوع خود بينظير بود؛ زيرا براي مقابله با ايدئولوژيهاي وارداتي و يا سلطهجويانه احيا و بازسازي انديشه و تمدن اسلامي را مد نظر قرار گرفت بنابراين از اين لحاظ كه يك نگاه فرهنگي به قدرت نرمافزاري انقلاب اسلامي شد، در نظريههاي بينالمللي تحول عظيمي صورت گرفت. از طرف ديگر انقلاب اسلامي از آن لحاظ كه انقلابي مابين مرحله مدرنيته و فرامدرنيته بود، توانست بهعنوان الگويي براي تلفيق سنت و مدرنيته و نيز الگوي مقابله با مظاهر مدرنيسم غربي از قبيل: اومانيسم، سكولاريسم و ماترياليسم قرار گيرد و درنتيجه توانست در عين اخذ جنبههاي مثبت تمدن غرب، ارزشهاي اسلامي را هم به آن بيافزايد و درنهايت وحدت در ارزشهاي اسلامي و كثرت در تكنولوژيها و شيوههاي اعمال و اجراي آن ارزشها را به منصه ظهور برساند. تا پيش از انقلاب نظريهپردازان بيشتر با نگاه مدرنيته به انقلابها نگاه ميكردند، يعني انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقي ميشد؛ درحاليكه انقلاب اسلامي نهتنها با مظاهر مدرنيسم غربي به مقابله پرداخت، بلكه جنبش بازگشت به خويشتن را مطرح كرد. البته اين بدان معنا نيست كه ما با تكنولوژيهاي ارتباطي و فنآوريهاي روز مخالف باشيم.
امام(ره) در آن زمان اعلام كرد: ما با سينما مخالف نيستيم، بلكه با فساد و فحشا مخالفيم. بنابراين هدف انقلاب اين بود كه ضمن بهرهگيري از تكنولوژيهاي مدرن روز، در جهت توجه بيشتر به انديشه و تفكرات بومي تلاش كند. از اين رو انقلاب اسلامي تاثير عميقي بر نظريههاي غربي گذاشت، كه بعضي از نظريهپردازان با بيان انقلابي بهنام خدا، بر جنبههاي معنويتگرايانه و حقطلبانه انقلاب اسلامي تاكيد كردند. انقلاب اسلامي انقلابي بود كه ريشه در باورها و اعتقاد مردم مسلمان ايران داشت و از اين لحاظ، به ايدئولوژيسازي و ايدئولوژيپردازي در آن نياز نداشت. انقلاب اسلامي براساس بسترها و بافتهاي بومي شكل گرفته بود و از اين رو لازم نبود كه ايدئولوژي نويني را به مردم تزريق كند. چون مردم با اسلام خو گرفته بودند، با همان باورها و ساختارهاي ذهني به مقابله با رژيمي پرداختند كه درصدد اسلامزدايي برآمده بود. ولي درعين حال خصوصيت عمده انقلاب اسلامي اين بود كه يك نهضت نرمافزاري بود؛ به اين معنا كه هم ميتوانست در جهت احيا و بازسازي تفكر ديني عمل كند و هم درجهت ارائه يك شيوه جديدي براي حكومت و حاكميت كه از آن به مردمسالاري ديني تعبير ميشود. توان نظري انقلاب اسلامي در تلفيق سنت و مدرنيته، جمهوريت و اسلاميت، دين و سياست، پيوند معنويت و حكومت و بهطور كلي ايجاد يك نظام مردمسالار ديني كه بر پايههاي روشنفكري ديني، جامعه مدني ديني و خاستگاههاي نوانديشانه اسلامي استوار بود، حكايت از اين دارد كه اين انقلاب توانست يك تحول فكري ايجاد كند و اين تحول فكري در جهت بازسازي تمدن اسلامي بود. تمدني كه ريشه در گذشته داشت، ولي امكان پويايي و تعامل فرهنگي را با ساير تمدنها داشت و اين بود كه انقلاب اسلامي، واحد تحليل در روابط بينالملل را از دولت و ملت به تمدن ارتقا داد. انقلاب اسلامي از اين لحاظ كه پروژه امتسازي را كه بر اساس حفظ آرمانها، اهداف و ارزشها استوار است دنبال كرد، در جهت تداوم آرمانها، باورها و ارزشها به طور مسلم گام برميدارد به عبارت ديگر، چون انقلاب اسلامي انقلابي آرماني بود و براساس ايدهآلها شكل گرفته بود، همچنان اين ايدهآلها را مد نظر قرار ميدهد. البته اين بهمعناي عدم توجه به واقعيتها نيست، بلكه بهقول ريمون آرون رو به آرمان داشتن و واقعيتها را لحاظ كردن است كه من از آن به آرمانگرايي واقعبينانه تعبير ميكنم؛ يعني در عين حفظ آرمانها، به واقعيتهاي موجود و عملياتي كردن آن توجه شود در اين زمينه مشكلي كه ما با آن روبهرو بوديم اين بود كه آرمانها را در عرض واقعيتها قرار داده بوديم، درحاليكه آرمانها در طول واقعيتها هستند و درواقع بايستي براي رسيدن به آنها مرحلهبندي و استراتژيپردازي كرد؛ به عبارت ديگر بايد دو استراتژي تدرج، يعني درجهبندي و وسع، يعني تحقق آرمانها براساس تواناييها و ظرفيتها، مد نظر قرار ميگرفت. الگوي آرمانگرايي واقعبينانه بهمعناي پل زدن بين آرمانها و واقعيتها است، بدينصورت كه تلاش ميشود ضمن تطابق شيوه اجراي آرمانها با مقتضيات زمان، در جهت ايدهپردازي و مفهومسازي هم تلاش شود تا بتوان آرمانهاي انقلاب را به زبان روز به ديگران تبيين و تفهيم كرد. يكي از مشكلات ما در عرصه آرمانها، عدم نظريهپردازي و انديشهورزي براي تبيين آن آرمانها به زبان روز بود و همچنين عدم برنامهريزي براي عملياتي كردن آن آرمانها. با توجه به اين دو امر مهم است كه ايده آرمانگرايي واقعبينانه، در جهت دوري از تبديل شدن آرمانها به شعار تلاش ميكند.
انقلاب اسلامي از آن لحاظ كه توانسته است آرمانهاي خود را به جهانيان عرضه كند و سردمدار جنبش نرمافزاري و قطب فرهنگي و علمي جهان اسلام شود و نيز به عنوان مركز ثقل جهان اسلام، در گفتمانسازي، نظريهپردازي وارايه انديشه انقلابي به صورت جذاب، عملي، كارآمد و منطقي، توفيق نظري داشته است. همچنين توانايي انقلاب در تلفيق دين و سياست، سنت و مدرنيته، روشنفكري و ديانت، معنويت و ماديت، عدالت و آزادي، استقلال و امنيت قابل توجه است. (امتسازي در پروژه انقلاب،گفت و گو با محمدرضا دهشيري،منبع: ماهنامه زمانه شماره 17 بهمن 1382)
در ادامه جهت تبيين ابعاد مختلف نقش انقلاب اسلامي بر بيداري اسلامي ، مقاله اي تحت عنوان « بيداري اسلامي ومعادلات جهاني » ارائه مي گردد :
حرکت «بيداري اسلامي» يا خيزش اسلامي پديده عظيم و فراگيري است که حدود دو قرن از پيدايش آن ميگذرد. در اين دو قرن فراز و نشيبهاي فراواني فرا روي اين حرکت بوده و با ضعف وقوتهايي همراه شده است. اين حرکت در ابتدا در مناطق جغرافيايي خاص و محدودي ظهور يافت، سپس در طول دهههاي گذشته دامنه آن گسترش يافت و به تدريج به سراسر دنياي اسلام از شرق آسيا تا جنوب و غرب آفريقا و حتي در بين اقليتهاي مسلمان در ساير کشورها توسعه يافت.
در آغاز، فعالان آن جمعي از علماي دين، نخبگان و انديشمندان بودند، اما امروزه تودههاي مسلمان، اعم از عالم و عامي، در سراسر جهان به حرکت در آمدهاند. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، جنبش بيداري اسلامي، وارد مرحلهاي جديد شد و جهش توأم با عمق فکري را در جغرافياي اسلام به ويژه در ميان تودهها و لايههاي خفته جوامع اسلامي به وجود آورد. به گونهاي که بيداري اسلامي از حالت دفاع انفعالي خارج و در موضع تهاجم فکري و رفتاري قرار گرفت و در اشکال جريانها ونهادهاي سياسي و حتي جنبشهاي مقاومت رخ عيان نمود. بيداري منتج از انرژي آزاد شده از انقلاب اسلامي که براي اولين بار در شکل يک نظام سياسي ظاهر شد، به زودي به حوزه مديريت سياسي و ديپلماتيک وارد شد و ساير نظامهاي سياسي جهان اسلام را متأثر کرد. در شرايط کنوني حضور قدرتمند حرکت بيداري اسلامي با محوريت نظام جمهوري اسلامي ايران و کارکرد آن در شکل مردم سالاري ديني و تحت مديريت جنبشها و جريانهاي سياسي و مقاومت، معادلات قدرت در روابط بينالملل را دچار تحول کرده است و در حال سامان دادن معادله جديدي است که معارض با معادلات تعريف شده از سوي ليبرال دموکراسي به محوريت غرب است.
اين وضعيت به وضوح قدرتهاي بزرگ و مدعي هژمون جهان را به وحشت انداخته است، به طوري که تمام امکان خود را بسيج کردهاند که از تکميل سيکل معادله جديد قدرت در منطقه با مديريت «اسلام سياسي» تحت نفوذ و هدايتگري ايران جلوگيري به عمل آورند، چرا که آنها اين بيداري اسلامي را که هم اکنون در چهره جنبشهاي مقاومت در لبنان، فلسطين، عراق با قدرت رخ نموده است، بزرگترين چالش براي مديريت سياسي و ديپلماتيک غرب به محوريت آمريکا و جديترين تهديد براي مباني و پايههاي ليبرال دموکراسي ميدانند و از اين رو آن را بزرگترين هدف سياستهاي خصمانه غرب در شرايط فعلي به حساب ميآورند. بردن مقاومت در قالب تروريسم و تلاش مبرهن غرب براي پيشگيري از مبدل شدن اين جريان فکري به نظام سياسي وظهور آن در قالب يک هژمون منطقهاي و هشدار نسبت به هلال شيعه در واقع همان نگراني آمريکا و متحدان منطقهاي آن است که به دليل احتياط به جاي زنجير خيزش اسلامي از آن استفاده ميکنند تا ضمن تقسيم جريانهاي ليدر بيداري اسلامي از مواجه آشکار با بيداري اسلامي در امان بمانند.
نقش ايران در بيداري اسلامي
ايران به عنوان يک کشور به دليل موقعيت ژئوپليتيک، ژئواستراتژيک و ژئوکالچر بر تحولات بينالمللي اثر گذار بوده است. اين ويژگيها باعث شده که کشورمان منطقهگرايي را محور سياست خود قرار دهد. ايران توانست در زمينههاي تاثيرگذاري فکري، صدور تفکر مقاومت و مبارزه با استعمار نوين و استبداد و بازگشت به اسلام در ادوار مختلف به نوعي اعمال مديريت کند. مديريت کشورهاي تازه استقلال يافته عربي و اسلامي، به ترتيب در جريان مشروطه، ملي شدن صنعت نفت و نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ از نمونه هاي تاريخي نقش هدايتگري ايران است. در اين مقاطع جريان تاثيرگذار جدايي از سياستهاي دولت و حاکمان بود، که از ناحيه علماي دين و روشنفکران مذهبي و بعضاً ملي مديريت ميشد. چرا که در اين مقاطع به ويژه در عصر پهلوي دولت بيشتر از بيرون (پيروي از مدل آتاتورک در ترکيه) الگو ميگرفت. از اين رو تاثيرگذاري در اين دوره تاريخي محدود به منطقه و به خصوص کشورهاي اسلامي بود.
انقلاب اسلامي، به عنوان پديدهاي که بر بنياد ارزشهاي دين با تکيه به روشها و شيوههاي نوين دموکراسي، شکل گرفت والگوي جديد از مقاومت و مبارزه با استبداد و استعمار را به نمايش گذاشت، الگوي جديدي از مديريت در عرصه قدرت، سياست و حاکميت را متجلي و شکل جديدي از تاثيرگذاري و متفاوت از کارکرد تاريخي مزبور را بنا نهاد و نوعي از جريان احياگري، بيداري فکري و ايدئولوژيک را سامان داد و هدايت کرد. جمهوري اسلامي، براي اولين بار اصطلاح «امت اسلامي» به عنوان يک مفهوم انقلابي را وارد ادبيات سياسي جهان کرد. در همين چارچوب تفکر منطقهگرايي به شکل نوين را در دستور کار قرار داد و فرايند تبديل شدن به يک قدرت هژمون را پيشه کرد که امروز پس از سه دهه توانسته است به عنوان الگوي مسلط منطقه جايگاه خود را تعريف کند.
الگويي که با وجود هژمونهاي برونزا و مداخلهگر مزاحم توانست به تقويت موقعيت و توسعه نفوذ خود ادامه دهد و حوزه نفوذ منطقهاي خود را به حوزه جهاني اسلام ارتقا دهد. ايران نوين در شرايط فعلي نظم نويني را نويد ميدهد که بنيادهاي معادلات سياسي و امنيتي موجود را در اشکال نرم و سخت با چالشهاي جدي و بيسابقه مواجه کرده است. بيداري اسلامي به عنوان يک پديده متاثر از نهضت فکري جمهوري اسلامي در عصر حال در قالب يک جنبش اجتماعي، سازماني و نهادهاي نظامي مدعي رخ نموده است. اين جريان در عرصه منازعات سياسي و امنيتي علاوه بر اينکه موجوديت و نفوذ خود را به اثبات رسانيده است، ميرود تا به قدرت بلامنازع نقش آفرين در سطح جهاني تبديل شود. در ظهور، قوام و توسعه پديده بيداري اسلامي زمينهها و عواملي چند دخيل بوده است که اهم آنها به اختصار مورد اشاره قرار ميگيرد.
ريشهها و عوامل بيداري اسلامي
۱ ) ورود نسل جديد با ويژگيهاي انقلابي به عرصه منازعات که فهم ريشهاي و واقعيتري از علل عقب افتادگيهاي علمي، اقتصادي و اجتماعي جوامع خود به ويژه در حوزه فکر و فرهنگي دارند.
۲ ) توجه به وحدت ديني و بن مايههاي انسجام ايدئولوژيک و درک درست از راهبردهاي قدرتهاي خصم و استکبار براي ايجاد گسست در جهان اسلام.
۳ ) حوادث بيدار کننده منطقهاي و جهاني از جمله بحران فلسطين، ۱۱ سپتامبر، اشغال عراق و افغانستان و راهبرد نبرد ايدئولوژيک غرب به محوريت آمريکا که با هدف تسلط بر جهان اسلام انجام ميشود، آثار چشمگيري بر بيداري اسلامي دارد.
۴ ) رشد و توسعه وسايل ارتباط جمعي و تکامل شيوههاي تبليغ اسلام.
۵ ) انقلاب اسلامي عامل عمده بيداري اسلامي است و نقش ويژهاي در حرکت بيداري ملل مسلمان ايفا کرده است. عوامل ذکر شده در مرتبه کارکرد خود معلول علهالعللي به عنوان انقلاب اسلامي هستند که در دهه ۱۹۷۹ در يک حرکت متکي به اراده عمومي، تمامي زير ساختهاي سياسي، اجتماعي، فکري و حتي امنيتي کشورهاي هژمون و عوامل مستبد وابسته به آنها را دگرگون کرد و در يک زايش تاريخي الگويي مقتدر، هوشمند با مديريت کار آمد را به جريانها و اذهان منتظر ارائه کرد. پديده انقلاب اسلامي، پس از چند سده به شکل عملي و عيني، اسلام و جوامع اسلامي را از انزوا و سکون خارج کرد. انرژي آزاد شده از آن به عنوان موتور محرکه همه تحرکات و خيزش جريانها و جنبشهاي اسلامي از يکسو مردم مسلمان منطقه را نسبت به حق و حقوق و تواناييهاي خود آگاه کرد و از سوي ديگر طلسم شکست ناپذير بودن غول استبداد و اختاپوس استعمار و امپرياليسم را ابطال کرد و اين مسئله خود «جسارت و اعتماد به نفس» را به ملتهاي مسلمان برگرداند. در چنين وضعيتي بود که به تعبير اقبال لاهوري، تهران قرارگاه مسلمانان شد و جمهوري اسلامي در فرايند ظهور، تثبيت و توسعه خود در داخل به عامل منحصر به فردي در احيا، پايداري و توسعه بيداري اسلامي و در شرايط کنوني به مرکز سازماندهي تمدن نوين اسلامي تبديل شد.
اينکه انقلاب اسلامي که خود از دل مذهب بيرون آمده است، به احيا دين و تجدد حيات اسلامي در ايران و جهان مدد رسانده است، در تولد، تجديد حيات و تداوم جريانها و جريان سياسي اسلامي معاصر در سه دهه اخير نقش کليدي داشته است، مورد اتفاق نظر تمام محافل سياسي جهان اعم از دوستداران ايران، رقيبان و کشورهاي خصم است. اما پرسش اين است که چرا انقلاب اسلامي بر جريانها و جنبشهاي پيش برنده پديده بيداري اسلامي و حتي حرکتهاي سياسي معاصر تاثير گذاشته است و ميزان اين تاثيرگذاري چقدر بوده است؟
زمينهها و علل تاثيرپذيري جنبشهاي اسلامي از انقلاب اسلامي
در پاسخ به چرايي تاثيرگذاري انقلاب اسلامي بر فرايند تکاملي بيداري اسلامي، بايد به اشتراکات فراوان سياسي و فرهنگي ميان ايران به عنوان عامل و جنبشهاي سياسي به عنوان محرکهاي متأثر توجه داشت، از جمله اين اشتراکات:
۱ ) ايدئولوژي و عقيده مشترک:
انقلاب اسلامي گر چه يک انقلاب شيعي بود اما در اصول دين، توحيد، نبوت، معاد، قبله و قرآن با ديگر هستهها و جنبشهاي اسلامي وحدت ماهوي داشت و رفتار و عملکرد چند دهه انقلاب نيز جديت و توانمندي ايران در دفاع از حدود و ثغور انديشه اسلامي را به نمايش گذاشت و مواضع روشن، مستقل و مبتني بر احياي دين ايران اسلامي اعتماد و تعميق اعتقاد آنها به صداقت ديني انقلاب اسلامي را تقويت کرد.
۲ ) دشمن مشترک:
انقلاب اسلامي به عنوان سکاندار جبهه اسلام و مسلمانان و جنبشهاي اسلامي در مواجهه با جبهه غرب به محوريت آمريکا داراي دشمن مشترکي هستند که در صدد تسلط بر حدود جغرافيايي و به حاشيه راندن ايدئولوژي دين اسلام است.
انقلاب اسلامي از همان اوان شکلگيري سياست خارجي خود را با محوريت شعار نه شرقي و نه غربي براي جنبشهاي آزادي بخش تعريف کرد و با اعلام رسمي حمايت از نهضتهاي رهايي بخش و تبديل آن به اصل قانوني، خود را به عنوان هدايتگر صادق معرفي کرد. رهبران جنبشهاي اسلامي با الگو پذيري از اين تعبير امام(ره) که فرمودند: «دشمن مشترک ما امروز اسراييل و آمريکا و امثال اينهاست که ميخواهند حيثيت ما را از بين ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند. اين دشمن مشترک را دفع کنيد » همنوايي خود را با اهداف ضد استعماري و ضد استکباري رهبر انقلاب اسلامي اعلام کردند.
۳ ) طرح ايده وحدت اسلامي:
طرح وحدت مسلمانان به عنوان رمز پيروزي انقلاب، تداوم و توسعه آن به جهان اسلام عامل مؤثر درگرايش نهضتهاي اسلامي به ايران بود. وحدت در ابتدا به عنوان يک رمز پيروزي از انقلاب اسلامي الگوي کاري جريانها شد، آنها دريافتند که اراده واحد و منسجم ميتواند حلال مشکلات باشد، ايران همواره به عنوان خاستگاه و منادي وحدت محل رجوع جريانها براي مديريت فرايند وحدت بوده است.
۴ ) مديريت بحرانهاي خاورميانهاي مثل فلسطين، لبنان و عراق از سوي ايران بود:
جمهوري اسلامي ايران همواره با اقتدار و استقلال و با پذيرش هزينههاي سياسي بسيار، همچنان از جبهه مقاومت و مردم فلسطين و مصالح جهان اسلام دفاع کرده است، در سختترين شرايط فارغ از مذهب و عقيده آنها مدافع و حامي آنها بوده است. مديريت جمهوري اسلامي ايران در لبنان در هيئت حزبالله و در فلسطين در قالب حماس و جهاد اسلامي به عنوان جبهه مقاومت موفق عمل کرده است و تحت درايت هنرمندانه جمهوري اسلامي و عملکرد جريانهاي مقاومت، جهان اسلام و جغرافياي عرب پس از ۶ دهه در حال خروج از انزوا و انفعال است، در حالي که جبهه رعبآور صهيونيزم مسيحي به محوريت آمريکا و اسراييل در دشوارترين شرايط سياسي خود در تاريخ هدايت منطقه به سر ميبرند. کارکرد منطقي و نتيجه بخش جمهوري اسلامي باعث اعتماد بيشتر جنبشها به ايران به عنوان کانون مديريت و الگوي کارآمد شده است. به گونهاي که جنبشها، حرکت خود را با افتخار متأثر و ملهم از الگوي ايران ميدانند.
۵ ) الگوي مردم سالاري ديني:
عامل ديگر، به نمايش گذاشتن الگوي مديريت جديد سياسي با عنوان مردمسالاري ديني و مديريت ديني در ايران است. ايران در دوران مديريت نظام سياسي متأثر از دين اسلام، توانسته است به قدرت برتر علمي منطقه تبديل شود. استقلال و اقتدار خود را در مديريت بحرانهاي داخلي، منطقهاي و جهاني به اثبات برساند و پس از قرنها به عنوان يک کشور جهان سومي نوعي نظم نوين در موضع هژموني به جهانيان ارائه کند و تمامي معادلات سياسي و امنيتي را به چالش بکشد.
ابعاد تاثير (چيستي تاثير)
انقلاب اسلامي چه تاثيري بر جنبشهاي سياسي اسلامي و بيداري بخشي به مسلمانان داشته است، در پاسخ به اين پرسش ميتوان به آثار متعدد و متنوع با ابعاد سياسي، فرهنگي و امنيتي اشاره داشت:
الف ) تاثيرات سياسي: يکي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران تجديد حيات سياسي اسلام در گستره جغرافياي اسلام بودکه جريانها و جنبشهاي سياسي محور آن بود اما عمق اين پديده را بايد در متن توده مسلمان جستجو کرد که در سه شکل در شرايط فعلي نمود عيني پيدا کرده است.
۱ ) انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه و مقاومت
۲ ) تلاش براي دستيابي به حکومت اسلامي (ارائه طرح حکومت اسلامي)
۳ ) نقش انقلاب بر جنبشهاي سياسي و جريانهاي فکري در لايههاي مختلف جوامع اسلامي
ب ) تاثيرات فرهنگي: نهضتهاي اسلامي و جريانهاي فعال متاثر از متن مردم جوامع اسلامي، شعائر وشعارهاي انقلابي ايران مانند، جهاد، شهادت و ايثار را به عنوان اصول اساسي مبارزاتي خود پذيرفتهاند. به تعبير سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين در ديدار حضرت امام(ره)، با ظهور انقلاب شما (اسلامي) ملت مسلمان و بزرگ ما فهميد که راهش جهاد و مبارزه است. انتفاضه بارقهاي از نور و بازتابي از پيروزيهاي بزرگ انقلاب شماست، انقلابي که بزرگترين تحول را در عصر ما به وجود آورد. شعارهاي لاشرقيه و لاغربيه، اللهاکبر، هيهات منالذلة، الموتالآمريکا و اسراييل،… و ديگر شعارهاي با صبغه مذهبي از جمله شعارهاي صادراتي انقلاب اسلامي است که جنبشها و جريانها در تحرکات و راهپيمايي خود همواره به آن تکيه ميکنند، اين مضامين که خود هر يک محتوايي به فراخي يک مدل و الگوي سياسي و مقاومتي در برخورد با رخدادها و عوامل آن دارد، در ميان نسل جوان مسلمانان نيز رسوخ پيدا کرده و تاثير مثبت و کارآمدي خود را به اثبات رسانده است.
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يک پديده حائز خصلت فراملي، مرزهاي جغرافيايي را در نورديد و در سطح کلان، فرهنگ، سياست و نظام حاکم بر روابط بينالمللي را دستخوش تغييرات بنيادين کرد. در اين ميان جغرافياي اسلام به طور ويژه متأثر شد. از نمودهاي اين تاثيرات:
۱ ) حيات مجدد اسلام بر عرصه جهاني و گرايش روز افزون مردمي براي تشرف به دين اسلام.
۲ ) زنده کردن احساسات آزادي خواهانه و استقلال طلبانه در مستضعفان و محرومان جهان.
۳ ) گرايش به مذهب، فروپاشي افکار و انديشههاي بلوک شرق و به چالش کشيده شدن انديشههاي ليبراليسم، اومانيسم و بلوک غرب.
۴ ) گرايش شديد و پررنگ به حجاب و ظهور آن در هيئت يک جنبش فعال و چالشزا براي کشورهاي غربي، ليبرال و لائيک.
۵ ) به هم ريختن معادلات سياسي و امنيتي قديمي و به اثبات رساندن ناکار آمدي راهبردها و طرحهاي نرم و سخت ليبرال دموکراسي و سرمايه داري به محوريت قدرتهاي هژمون تاريخي در منطقه و جهان.
تاثير انقلاب اسلامي بر راهبردهاي امنيتي آمريکا
آمريکاييها يا بهتر بگويم جبهه صهيونيزم مسيحي به بهانه رخداد يازده سپتامبر به منظور تثبيت و استمرار هژموني سياسي و امنيتي و اقتصادي بر منطقه و حفظ وضع موجود در روابط بينالملل، طرح خاورميانه بزرگ (خاورميانه جديد) را با چند هدف مشخص تعريف و ارائه کرد؛ مرکز ثقل اين طرح جغرافياي اسلام بود که خاورميانه نقطه آغازين براي استقرار اين طرح با اهداف ذيل بود:
۱ ) تسلط بر مراکز نفتي و دولتهاي منطقه براي تامين فرايند ارزان، مطمئن و مستمر انرژي
۲ ) تامين امنيت و سلطه رژيم صهيونيستي بر منطقه خاورميانه
۳ ) مهار و يا انحراف جنبشهاي اسلامي براي جلوگيري از توسعه نفوذ آنها
۴ ) براندازي و يا مهار و محدودسازي جمهوري اسلامي ايران به عنوان موتور محرک جريان بيداري اسلامي
اما اين اهداف خود تابع عوامل ديگر بودند
۱ ) درک و آگاهي از عمق بيداري اسلامي و نگراني از تبديل شدن اين جنبش فکري به کارگردانان قدرت و مديران و سياستمداران آينده.
۲ ) نگراني از تسلط عوامل بيداري اسلامي به عنوان قدرتهاي هژمون سياسي و امنيتي در منطقه خاورميانه به عنوان هارتلند جهان اسلام و نقطه رقم زننده معادلات آينده.
۳ ) نقش برخي از سران منطقه و رژيمهاي وابسته در جهان اسلام در تقويت نگراني از رشد اسلامگرايي.
۴ ) نقش رسانهها و بنگاههاي غربي و صهيونيستي در معرفي بيداري اسلامي به عنوان تروريسم و نماد خشونت.
۵ ) مهمترين دليل، ظهور ايده صهيونيزم مسيحي به عنوان يک الگوي عقيدتي و ايدئولوژي با ويژگيهاي افراطيگري، تصلب فکري و سياسي است که پيگير يک جنگ ايدئولوژيک و صليبي است.
آمريکا که با راهبردها و طرحهاي استراتژيک از پيش طراحي شده به دنبال مديريت بحران و چالشهاي خاورميانه بود، با ناکامي بيسابقهاي مواجه شد. راهبرد آمريکا در دو چهره سياست مشت آهنين و جنگ نرم يا نبرد فرهنگي با تکيه به ابزار رسانه و انتخابات نمود يافت. در هر دو شکل با چالش جدي مواجه و کاملاً بينتيجه بود، تجربه افغانستان و ظهور مجدد طالبان، تجربه عراق و روي آمدن اکثريت شيعه با گرايش اسلامي، تجربه فلسطين و تقويت موقعيت سياسي و اجتماعي جنبش سياسي اسلامي حماس و جهاد اسلامي و سرانجام تجربه جنگ ۳۳ روزه و شکست تاريخي رژيم صهيونيستي و ايدههاي آمريکا از جمله شواهد عيني شکستهاي استراتژيک آمريکا در نيل به اهداف از پيش تعريف شده بود.
● پيامدهاي بيداري اسلامي براي آمريکا
۱ ) آمريکاييها با شعار حقوق بشر و دموکراسيسازي، طرحهاي خود را براي منطقه خاورميانه معرفي ميکردند و در تحقق آن به دنبال تقويت جايگاه خود در ميان افکار عمومي جهان اسلام بودند اما در دست يابي به اين هدف ناکام ماندند.
۲ ) آمريکا در چارچوب سياست تثبيت هژموني منطقهاي خود به دنبال سرکوب جريانهاي اصيل بيداري اسلامي بود اما امروز جريانهاي اصيل اسلامي در تمام کشورهاي اسلامي و عربي به ويژه کشورهاي هدف «لبنان، فلسطين و عراق» به مهمترين نيروهاي سياسي و اجتماعي جهان عرب مبدل شدهاند، جريانهاي شيعه و سني اصيل با تکيه به تاکتيکها و روشهاي عقلايي و کارساز جهان تشيع به محوريت ايران جبهه مقاومت در برابر هژمون طلبي آمريکا را شکل دادهاند.
۳ ) نکته سوم، اينکه بيداري اسلامي باعث بحران مشروعيت و مقبوليت سياسي براي پايگاههاي سياسي و فرهنگي و حتي امنيتي آمريکا و عوامل آن در منطقه شده است.
۴ ) نکته مهمتر اينکه؛ ظهور بيداري اسلامي باعث به هم خوردن ثبات و دوام و کار آمدي راهبردهاي غرب در سطح بينالمللي و مديريت بحرانها از ناحيه آمريکا و متحدانش شده است. به همين دليل است که جبهه صهيونيزم مسيحي تمام امکانات خود را بسيج کرده است تا منازعه خود با جهان اسلام و جبهه مقاومت راکه در نقطه سرنوشتساز خود قرار دارد به نفع خود تغيير دهد. مقاومت نيز با علم به اين مقاصد غرب، چشمانداز آينده را در نتيجه فينال تقابل با غرب تصور ميکند.
● آسيبشناسي بيداري اسلامي
حدود بيش از سه دهه است که گروههاي منسجم و سازمان يافته کوچک و بزرگ تحت عنوان جنبشهاي اسلامي با استناد و با اعتقاد به اسلام، در سطح محلي، ملي، منطقهاي و بينالمللي ظاهر شدهاند. اين جنبش که از حمايت و آگاهي جمعي در ميان توده جوامع خود نيز بهرهمند هستند، به سبب اقداماتشان که آثار عميق و گستردهاي را به جاگذاشتهاند، به شدت در کانون توجه کشورها و متفکران قرار گرفتهاند. يکي از مسائل مطرح و حائز تامل در خصوص بيداري اسلامي، آسيبها و آفتهاي پيش روي آنها ميباشد که چالشهاي بسياري را براي جريان اصيل بيداري اسلامي به وجود آورده است. بنيانگذار انقلاب اسلامي در بررسي آسيبها و آفتهاي بيداري اسلامي و جنبشهاي سياسي اسلامي به عنوان مصداق عيني آن به چند آسيب کليدي اشاره دارند:
۱ ) تحريف اسلام و وارونه جلوه دادن مفاهيم ديني از سوي رهبران
۲ ) گرايش سياسي حاکمان کشورهاي اسلامي (لائيک، ملي مذهبي، پادشاهي، دنباله رو قدرتهاي بزرگ)
۳ ) تحجر و جمود فکري مقدس نماها
۴ ) نخبگان و روشنفکر نماهاي مذهبي و ملي
۵ ) تفرقه و اختلافات فرقهاي و قومي
۶ ) آخوندهاي دنياطلب وابسته به قدرتها
۷ ) تکيه به راديکاليسم و تملک به شيوههاي غير حقوقي و غير شرعي و طرفداري از شيوههاي تندروانه در پوشش عنوان جهاد که موجبات تخريب چهره جريانهاي اصيل را فراهم آورده و هزينههاي بسياري بر جهان اسلام تحميل کرده است.
۸ ) بيبرنامگي عمده جريانهاي اسلامي و نداشتن يک راهبرد و استراتژي تئوريزه شده، البته در مواردي شاهد حضور فکر راهبردي در ميان جريانهاي بيداري بودهايم که حزبالله لبنان و جنبش مقاومت فلسطين از جمله آنها است که فوائد بسياري را عايد خود و جهان اسلام کرده و تاثير بيسابقهاي بر شکلگيري معادلات سيال بينالمللي که در حال گذار به نظم نوين داشته است.
نتيجه:
بيداري اسلامي به عنوان يک آگاهي جمعي با تکيه به اراده عمومي و متاثر از اسلام اصيل تحت مديريت جمهوري اسلامي در شرايط کنوني تبديل به رفتار سياسي شده و در شکل يک ايده سياسي سامان داده شده است. تئوريزه شدن اين نهضت فکري مرحله فرموليتهاي را پشت سر گذاشته و به عنوان يک مدل سياسي رخ نموده است. به طوري که، شرايط کاملاً نسبت به يک دهه گذشته متحول شده است. وضعيت معادلات منطقه در حرکت رو به پيش خود همسو با منافع و مصالح اسلام و جنبشهاي اسلامي و کاملاً به ضرر غرب در حال رقم خوردن است. اين موج فزاينده نهضتي، در صدد شکستن موانع نهضتي غرب براي رسيدن به يک جامعه دين محور است.
اين مسئله خود باعث تغيير موازنه قدرت در ميان جنبشهاي اسلامگرا به نفع جنبش هاي شيعه با پشتوانه فرهنگي انقلاب اسلامي شده است. نکته پاياني اين که جبههبندي فکري و رفتار سياسي جديدي ميان جريانها و جنبشهاي اصيل اسلامي با آمريکا و جريانهاي وابسته به آن شکل گرفته است و يک نوع نبرد فرهنگي و عقيدتي و سياسي با آمريکا رخ عيان کرده است. جهان اسلام با غرب در مرحله فينال نبرد به سر ميبرد، مرحلهاي سرنوشت ساز که نياز به درايت و مديريت هنرمندانه و خود محور دارد. غرب به عنوان نماد جبهه ليبراليسم در مرحله نهايي کارکرد سياسي و مديريتياش قرار دارد و در نقطه اوج منحني رشد خود، دوران افول را آغاز کرده است. به همين دليل در موضع دفاع انفعالي قرار دارد اما نهضت بيداري، در آغاز خيزش انقلابي، به سرعت حرکت تکاملي را تجربه ميکند، حرکتي که هر چه پيش ميرود به چشمانداز آرماني خود نزديک ميشود و به همين دليل بر عکس ليبراليسم و جبهه غرب که در تمام ابعاد سياسي، فکري و حتي نظامي در موضع نقد و تهاجم مدبرانه قرار دارد، بيداري اسلامي با اعتماد به نفس تام در حال ويران سازي بنيادهاي سياسي و حقوقي دستساز غرب در منطقه است.
توسط حسين آباداني-162863
( منبع : روزنامه جوان ( www.javandaily.com