آداب باطنیه قرائت قرآن
و اما آداب باطنیه آن پس چند چیز است:
اول: تذکر عظمت کلام و علو مرتبه آن و یاد آوردن فضل الهی و لطف او را برخلق خود، که چنین کلامی را از عرش جلال، امر به نزول اجلال فرموده و آن را به فهم بندگان خود نزدیک ساخته و کلام
[779]
خود را لباس حروف پوشانیده تا مخلوقان را طاقت شنیدن آنها باشد. و اگر حقیقت جمال کمال کلام خود را به لباس حروف نپوشانیدی نه عرش را توانایی شنیدن آن بودی و نه ما تحت الثری را. بلکه اجزاء ایشان متلاشی شدی.
«لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله» .
یعنی: «اگر ما این قرآن را بر کوهی فرو می فرستادیم می دیدی آن را که ذلیل می شد و از هم شکافته می گردید» . (8)
بلی: مخلوق ضعیف را کجا طاقت عظمت کلام الهی و یارای تحمل تلالؤ ودرخشندگی نور اوست؟ ! و رسانیدن خدای - تعالی - کلام را با وجود علو درجه آن به فهم قاصر انسانی به واسطه بیان آن را از برای ایشان به کسوت حروف و الفاظ، شبیه است به صدا کردن انسان از برای بهایم و مرغان، زیرا انسان چون بخواهد چهارپا یامرغی را تفهیم کند که بیاید یا برود نظر به اینکه فهم آنها از فهمیدن کلام انسانی که ازروی شعور و عقل صادر است و با ترتیب تمام در غایت انتظام به آن تکلم می شودقاصر است، لهذا آدمی در سخن گفتن از مرتبه انسانیت تنزل می کند و در تکلم با آن حیوانات به آنچه لایق آنهاست صدا می کند.
پس همچنین انسان چون از حمل کلام الهی قاصر و عاجز بود، لهذا سلطان کلام اواز عرش عظمت و جلال به درجه فهم انسان نزول کرد. و در مظاهر حروف و اصوات تجلی نمود. و صورت حروف به واسطه آن مشرف گردید. همچنان که بدن انسانی به واسطه تعلق روح مجرد به آن به مرتبه شرافت رسید.
دوم: در وقت قرآن خواندن، متذکر تعظیم صاحب کلام گردد و یاد آورد که:
آنچه می خواند کلام بشر نیست بلکه کلام خداوند علام و خالق شمس و قمر است. ودر خواندن کلام او نهایت خطر است. و همچنان که سزاوار نیست که بی طهارت دست بر جلد و ورق و کلمات آن مالند، همچنین زبانهای ناپاک را که به کلمات ناشایست متکلم می گردند سزاوار نیست که آن را بخوانند. و دلهای ملوث به رذایل اخلاق را نمی شاید که به حول معانی آن بگردند.
و بالجمله باید در آن وقت، متذکر تعظیم کلام و متکلم باشد. و اگر به جهت غفلت دل، در آن وقت، تعظیم متکلم را مستحضر نباشد ساعتی قبل از تلاوت، تفکر درصفات و افعال الهی نماید و مستحضر گردد که: این کلام کسی است که به مجرد اراده مقدسه و محض مشیت کامله، جمیع آنچه می بیند و می شنود از عرش و کرسی وآسمان و زمین و آنچه در میان آنها و در زیر و بالای نهاست به وجود آمده و خالق ورزاق کل اوست. و همه موجودات، و کافه مخلوقات از ثری تا به ثریا در قبضه قدرت اومسخر و اسیرند. برخی غریق فضل و رحمت او و بعضی گرفتار سخط و سطوت او. وجمیع اینها را هیچ قدر نیست در نزد آنچه محسوس نیست از عوالم مجردات. و چون در امثال اینه
حوزه نت
[780]
تفکر کند قلب او مستغرق [مستشعر] عظمت الهی می گردد.
و یکی از اکابر دین، چون قرآن را از برای تلاوت گشودی گفتی:
«هذا کلام ربی هذا کلام ربی» .
یعنی: این کلام پروردگار من است. این کلام پروردگار من است، وبیهوش گشتی.
سوم: با حزن و رقت قلب تلاوت نماید.
و از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - مروی است که: «قاری قرآن، محتاج به سه چیز است: دلی خاشع، و بدنی فارغ، و مکانی خلوت، زیرا هرگاه دل او خاشع باشد شیطان از او می گریزد. و چون بدن او از مشاغل فارغ باشد دل او متوجه قرآن خواندن می شود و عارضه ای عارضش نمی شود که او را از نور قرآن و فواید آن محروم سازد. و چون در مکان خلوتی باشد و از خلق کناره گرفته باشد، باطن او با خداانس می گیرد و حلاوت خطابهای الهی را که با بندگان صالحین خود کرده می یابد، ولطف او را به ایشان می داند. و چون از این مشرب جامی نوشید هیچ حالی را بر این اختیار نمی کند. و هیچ وقتی را از این خوشتر نمی دارد، زیرا در آن وقت بی واسطه درمناجات با پروردگار است» . (9)
چهارم: حضور قلب و ترک افکار دنیویه و وساوس باطله در آن وقت.
پنجم: تدبر در معانی قرآن. و آن امری است غیر از حضور قلب.
خدای - تعالی - می فرماید:
«افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» .
یعنی: «آیاتفکر و تدبر در معانی قرآن نمی کنند یا بر دلهای ایشان قفلها زده اند؟ !» . (10)
و اگر نتواند تدبر کند مگر اینکه آیه را مکرر کند سزاوار آن است که: مکرر نماید.
و به این سبب بسیار بوده است که اکابر دین آیات را تکرار می کرده اند. بسا بوده که: دریک آیه، مدتی توقف می کرده اند.
ششم: به محض تدبر در فهم معنی ظاهر اکتفا نکند، بلکه سعی کند تا حقیقت معنی بر او روشن شود. پس چون به آیه ای رسد که مشتمل بر صفات الهی است مثل:
«و هو السمیع البصیر» . (11)
مثل:
«هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر» . (12)
در معانی این اسماء و صفات نیکو تامل کند و شاید که اسرار آنها بر اومنکشف گردد.
و چون به آیاتی رسد که: ذکر افعال الهی در آنها شده از: خلقت آسمانها و زمینها وملائکه و ستارگان و کوهها و حیوانات و نباتات و ابر و باد و باران و غیر اینها پس ازاینها عظمت و جلال الهی را یاد آورد. و در هر فعلی، فاعل آن را ملاحظه کند.
[781]
و چون به آیه ای رسد که: مشتمل بر وصف بهشت یا دوزخ یا غیر اینها از احوال آخرت است، متذکر این گردد که: آنچه در این عالم است از نعمتها و بلاها در پیش نعمت و بلای آخرت قدر محسوسی ندارد. پس از آن به عظمت خدا پی برد. و در دل، منقطع به او شود، که او را از عقوبات آن عالم نجات بخشد. و به نعیم ولذات آن برساند.
و چون به احوال انبیا، و آنچه بر ایشان وارد شده از ایذای امت و قتل و ضرب ایشان، رسد متذکر بی نیازی و استغنای الهی گردد. و مستشعر این گردد که: اگر همه ایشان با امتهایشان هلاک می شدند به قدر ذره ای در ملک او اثری ظاهر نمی شد.
و چون به آیه ای رسد که: بیان نصرت و یاری اهل حق در آن است متذکر قدرت الهی و علو حق او گردد.
و همچنین در جمیع آیات وعده و وعید و امر و نهی.
هفتم: خود را از آنچه مانع فهم معانی قرآن است نگاهدارد. و آن چند امر است:
از آن جمله: تقلید و تعصب از برای مذهبی بدون اینکه طالب حق باشد در آن، زیراآن به منزله پرده ای است از برای آئینه دل، که منع می کند از تابیدن آنچه غیر اعتقاد اواست در آن.
و از آن جمله: جمود بر تفسیر ظاهر قرآن به اعتقاداتی که غیر از این تفسیری برای آن نیست. و از این روست که در اخبار از آن منع شده است.
و از آن جمله: صرف همت و ذهن و فهم خود را در تحقیق حروف و مخارج آن و سایر اموری که متداول میان قاریان است، زیرا همه تامل را مقصور بر این کردن، مانع از فهمیدن معانی آن است.
و از آن جمله: اصرار بر گناهان ظاهریه و باطنیه و پیروی شهوات، که باعث تاریکی دل و محرومی از کشف اسرار حقایق و تابیدن انوار معارف حقه است در آن.
هشتم: هر خطابی که در قرآن ملاحظه کند چنان تصور کند که: خطاب به اوست واو مقصود از آن خطاب است. و هر قصه از قصص انبیای سابقین را مشاهده نماید جزم کند که: مقصود از آن، عبرت گرفتن اوست نه محض قصه خوانی و حکایات، زیرا که: جمیع قرآن، هدایت و ارشاد و رحمت و شفا و موعظه و نور و راهنمایی عالمیان است.
پس هر که آن را بخواند باید که خواندن او به نحوی باشد که: بنده، فرمان آقای خود راکه به او نوشته که آن را بفهمد و به مقتضای آن عمل کند بخواند.
نهم: دل او متاثر شود به آثار آیات مختلفه. پس در هنگام تلاوت قرآن، حالات متفاوته از برای او حاصل شود به حسب هر آیه، از: خوف و حزن و شادی و بهجت وبیم و امید و دلتنگی و گشادگی. به این نحو که: چون به آیه ای رسد که مشتمل بر تهدید وو عید است، دل او مضطرب گردد و از خوف مرتعش شود و صیحه زند که گویا ازشدت بیم، قالب تهی می کند.
و چون به آیه ای رسد که دلالت بر وسعت رحمت و وعده مغفرت کند شاد وفرحناک گردد و شکفتگی و انبساط در او به هم رسد.
[782]
و چون به وصف بهشت رسد اثر شوق به آن در دل او ظاهر شود.
و چون به شرح دوزخ رسد علامات خوف در او پیدا گردد.
و چون به ذکر صفات جلال و نعوت جمال و اسمای خداوند - متعال - رسد تخضع و فروتنی کند و به یاد عظمت و کبریای او افتد و امثال اینها. و مقصود کلی از تلاوت قرآن، حصول این حالات است در دل و عمل به آن، و الا مجرد جنبانیدن زبان، امرسهلی است.
دهم: در تلاوت قرآن، حال او در ترقی باشد، زیرا درجات تلاوت کنندگان، که ازغافلین نیستند و از مرتبه غفلت بیرون آمده اند سه گونه است:
اول: - و آن مرتبه پست تر است - آن است که: خود را چنان تصور کند که درحضور پروردگار ایستاده و قرآن می خواند و خدای - تعالی - به او نظر می کند و کلام او را می شنود. و در این وقت، حال او تملق و سؤال و تضرع و ابتهال است.
دوم: چنان در قلب خود مشاهده نماید که: گویا خداوند عظیم به لطف و کرم خودبه او خطاب می کند و سخن می گوید و امر و نهی می کند. و مقام او در این وقت، مقام هیبت و حیا و گوش دادن و شنیدن است.
سوم: مطلقا ملتفت خود و تلاوت خود نباشد، بلکه همه همت او مقصور برصاحب کلام باشد. و فکر او منحصر در او باشد. به نحوی که: گویا مستغرق مشاهده جمال او است و او را پروای غیر او نیست.
و این، درجه «مقربین» و «صدیقین» است. و دو درجه سابق، درجه «اصحاب یمین» است. و آنچه غیر اینها باشد درجات غافلین است.
و حضرت سید الشهداء - علیه السلام - روحی فداه اشاره به مرتبه سیم فرموده است:
«الذی تجلی لعباده فی کتابه بل فی کل شی ء. و اراهم نفسه فی خطابه بل فی کل نور وفی ء»
یعنی: «تجلی کرد از برای بندگان خود در کتاب خود، بلکه در هر چیزی. و نمودخود را به ایشان در خطاب خود، بلکه در هر نور و سایه» . (13)
مروی است که: «حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - را در نماز، حالتی روی داد که بیهوش بر زمین افتاد، و چون به هوش آمد از سبب آن پرسیدند فرمود: آیه رامکرر کردم بر دل خود تا گویا آن را از صاحب کلام شنیدم و چشمم را طاقت معاینه قدرت او نماند» . (14)
و اگر کسی به این درجه رسید بهجت او بی حد، و لذت و حلاوت تلاوت اوبی پایان می گردد.
و یکی از بزرگان گفته است که: «من قرآن می خواندم و مطلقا شیرینی آن را نمی فهمیدم تا آنکه به نحوی شد که گویا قرآن را از پیغمبر - صلی الله علیه و آله - می شنوم که بر صحابه کبار می خواند. و بعد از آن، از این مقام ترقی کردم، پس می خواندم آن را تا گویا از جبرئیل می شنیدم که تلقین حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله –
[783]
می نمود. پس خدا لطف وجود به من فرمود که به مقام بالا ترقی نمودم که گویاآن را از صاحب کلام می شنوم. و در آن وقت نعیم و لذتی یافتم که: از آن صبر نمی توانم کرد» . (15)
و بعضی از صحابه گفته است که: «هرگاه دلها پاک گردد هرگز از قرائت قرآن سیر نمی گردد» . (16)
یازدهم: از حول و قوه خود بری ء شود و چشم رضا و خوبی خود را نبیند. پس هرگاه به آیه ای رسد که: مشتمل بر وعد و مدح نیکان باشد خود را از زمره ایشان نبیند.
و از اهل آن وعده نشمارد، بلکه اهل صدق و یقین را از اهل آن وعده شمارد. و شوق نماید که: خدا او را به ایشان محلق سازد. و چون به آیه ای رسد که: مشتمل بر مذمت گناهکاران و مقصرین باشد خود را به نظر در آورد و چنان تصور نماید که خود مخاطب به این آیه است.
و به این، اشاره فرموده است حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - که در وصف متقین می فرماید که: «چون به آیه ای رسیدند که مشتمل است بر تهدید و تخویف، گوشهای دل خود را بر آن می دارند و چنان پندارند که صدای فریاد غریدن جهنم به گوش های ایشان می رسد» . (17)
8. حشر، (سوره 59) ، آیه 21.9. مصباح الشریعة، باب 14، ص 100 - 97.10. محمد، (سوره 47) ، آیه 2411. یعنی: او شنوا و بیناست. شوری، (سوره 42) ، آیه 11.12. اوست خدای یکتایی که غیر او خدایی نیست سلطان مقتدر عالم، پاک از هر نقص و آلایش، منزه از هرعیب و ناشایست، ایمنی بخش، نگهبان جهان و جهانیان، غالب و قاهر با جبروت و بزرگوار منزه و پاک از هر چه براو شریک پندارند. حشر، (سوره 59) ، آیه 2313. جامع السعادات، ج 3، ص 377.14. محجة البیضاء، ج 2، ص 248. و احیاء العلوم، ج 1، ص 259.15. محجة البیضاء، ج 2، ص 248. و احیاء العلوم، ج 1، ص 25616. محجة البیضاء، ج 2، ص 248. و احیاء العلوم، ج 1، ص 256.17. نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 184 ص 613