آسیب شناسی معاشرت با دیگران
1- دخالت در امور خصوصی
امر به معروف و نهی از منکر یکی از وظایف شهروندی و اجتماعی مسلمانان است . به تعبیر دیگر ، این فریضه مربوط به حیات اجتماعی است و نــه زندگی خصــوصی و فردی ؛ بنابراین باید ازکشاندن آن به حریم خصوصی افراد به شدت پرهیزکرد . نهایت جهل است که برای امر به معروف و نهی از منکر ، خود مرتکب منکر شده و معروف را بازگذاریم . کسانی که به حریم خصوصی افراد تجاوز کرده و نهانخانه ی ذهن و زندگی آنان را افشا می کنند ، باید بدانند که خود مرتکب منکری بزرگ شده اند .
اسلام ، نه تنها به ما اجازه ی این کار را نداده ، بلکه توصیه های فراوانی به پرده پوشی کرده است .[1]
امیرمؤمنان (عليه السلام) چه زیبا این حقیقت را بیان کرده است :
« به کسانى که گناه ندارند، و از سلامت دين برخوردارند، رواست که به گناهکاران ترحم کنند، و شکر اين نعمت گذارند، که شکرگزارى آنان را از عيبجويى ديگران باز دارد، چرا و چگونه آن عيبجو عيب برادر خويش گويد؟ و او را به بلايى که گرفتار است سرزنش مىکند؟ آيا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پردهپوشى فرمود؟ چگونه ديگرى را بر گناهى سرزنش مىکند که همانند آن را مرتکبشده! يا گناه ديگرى انجام داده که از آن بزرگتر است؟ به خدا سوگند! اگر خدا را در گناهان بزرگ عصيان نکرده و تنها گناه کوچک انجام داد، اما جرات او بر عيبجويى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عیب کسى شتاب مکن، شايد خدايش بخشيده باشد، و بر گناهان کوچک خود ايمن مباش، شايد براى آنها کيفر داده شوى؛ پس هر کدام از شما که به عيب کسى آگاه است، به خاطــر آنچه که از عيب خــود مىداند بايد از عيبجــويى ديگران خــوددارى کند، وشکرگزارى از عيوبى که پاک است او را مشغول دارد از اينکه ديگران را بيازارد.[2] »
تنها استثنــاء در این مورد ، بازرسی از سـازمـان هـا و نظـارت بر ارگان های دولتی است . امام علی (عليه السلام) در توصیه ی خود به مالک اشتر ، درباره کارکنان و مدیران می گوید :
«کارگزاران را بررسی کن ، و جاسوسانی راستگو و وفاپیشه بر آنان بگمار ، که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان ، سبب امانت داری ، و مهربانی با رعیت خواهد بود.[3] »
از ضررهای بزرگ ، کنجکاوی در امور مردم ، این است که آبروی مردم را به خطر انداخته و لطمه ی جبران ناپذیری به حیثیت و موقعیت اجتماعی افراد وارد می سازد ، بالاخص که انسان پس از دقت و کنجکاوی ، اسرار و رازهای درونی شخص را در اختیار دیگران بگذارد .
دخالت در امور شخصی مردم ، یک نوع پیروی از سوء ظن است و این کار درواقع عکس العمل بدبینی می باشد و فرد کنجکاو در طول مراقبت و تجسسهای خود ، به عیوب و نقاط ضعف بسیاری از افراد واقف می گردد و در اثر آن ، یک نوع حالت زدگی و انزوا به او دست می دهد و در حقیقت کمتر کسی را شایسته معاشرت و زندگی تشخیص می دهد . [4]
2- شایعه پراکنی
پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) بر توصیه ی خود بر ابوذر غفاری می فرماید :
« یا اباذر ! کفی بالمرء کذباً ان یحدث بکل ما یستمع[5] »
« ای ابوذر ، برای دروغ گو بودن فرد همین بس که هرچه را می شنود بازگو نماید . »
یعنی حتی در جایی که شنیــده های او عین واقع باشد ، اما او بدون تحقیق و بررسی به بازگویی آن ها بپردازد ، دروغگو به حساب می آید . چه رسد به این که از آنچه شنیده است بکاهد ، یا بر آن بیفزاید . با توجه به این سخن پیامبر ، می توان شایعه پراکنی را از مصادیق دروغ دانست . حتی اگر انسان انگیزه ی ناپسندی از نقل شایعه نداشته باشد ، باید نگاه کند که آیا نقل آن ، فایده ای هم دارد یا نه . افزون بر این ، باید بیندیشد که آن شایعه ، اساسی دارد یا نه . پس باید پیش از نقل هر خبری در درستی آن تحقیق کنیم و پس از اطمینان به درستی آن را نقل می کنیم .[6]
3- سوء استفاده از دیگران
هر گز نباید معاشرت با دیگــران را به عنوان پلی بــرای رسیدن به مطامع و خواسته های شخصی خود قرار دهیم . امیرمؤمنان (عليه السلام) ، در سفارش خود به امام حسن(عليه السلام) به این نکته مهم اشاره می کندکه هرگز نباید به اعتماد دوستی با کسی ، حق او را ضایع کرد :
« و حق برادرت را به اعتماد دوستی که با او داری ضایع مگردان ، زیرا کسی که حق او را ضایع کنی دیگری برادر تو نخواهد بود .[7] »
یکی از مهم ترین شرایط پایداری دوستی و معاشرت با دیگران ، رعایت انصاف در حق آنان است . در این زمینه ، روایات فراوانی در کتاب های روایی و اخلاقی ما وجود دارد .[8]
امام علی(عليه السلام) می فرماید : « علی الانصاف ترسخ الموده[9] »
« بر پایه انصاف است که دوستی و مودت میان دونفر استوار می شود . »
و نیز امام جواد(عليه السلام) می فرماید : « یکی از عوامل دوست یابی ، انصاف در معاشرت است . »[10]
از این احادیث دانسته می شود که اگر کسی بخواهد حق معاشرت با دیگران را رعایت کند و از معاشرتی پایدار با دیگران برخوردار باشد ، هرگز نباید از معاشرت و دوستی با آنان سوء استفاده کرده و برای خود و دیگران حقوق ویژه ای قائل باشد . [11]
4- غیبت
غیبت ، عبارت است از بیان نقاط ضعف و معایب دیگران ، که اگر آن را بشنوند نارحت گردند. چه مربوط به رشته های دینی ، اخلاقی ، روحی و اجتماعی باشد یا مربوط به جهات جسمی ، همچون قیافه ، اعضای بدن ، چکونگی حــرکات و رفتار شخص و یا مـربوط به بستگان او مانند زن و فرزند و غیر آن .همه ی این موارد ، به موجب فرموده ی پیامبراکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) :
« ذکرک اخاک بمایکره[12]»
« یاد کردن برادرت به چیزی که او را خوش نیاید ، مشمول غیبت و محکوم به آثار سوء آن است . »
گرچه موضوع غیبت و عیبجویی ، شامل نوشتن و اشاره با دست و چشم نیز می شود ، و همه ی اینها از مـوارد غیبت به شمار می رود ، لیکــن موضوع بحث در ایــن جا ، تنهــا بیــان آسیب شناسی معاشرت است .
در ضمن ، مسئله غیبت از نظر اهمیتی که دارد ، همیشه بخش قابل توجهی از کتاب های اخلاقی را به خود اختصاص داده ، و حتی بعضی از فقهای بزرگ شیعه ، رساله های مستقلی درباره ی غیبت نوشته اند ، که انتشار یافته است .[13]
خداوند در قرآن می فرماید :
« لا يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ[14] »
« و بعضى از شما غيبت بعضى نکند؛ آيا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن کراهت داريد. »
حاصل معنای آیه این است که غیبت مــؤمن کردن به منــزله آن است که یک انسانی گوشت
برادر خود را در حالی که مرده است بخورد ، حال چرا فرمود گوشت برادرش ؟ برای اینکه مؤمن برادر اوست . چون از افراد جامعه اسلامی است ، که از مؤمنین تشکیل یافته ، و خدای تعالی فرموده : « انما المؤمنون اخوه » و چرا او را مرده خواند ، برای اینکه آن مؤمن بی خبراز این است که دارند غیبتش را می کنند ، و بدگوئیش را می کنند . احتمال هم دارد بدین جهت بوده که غیبت فرد بی تاب را اثر می اندازد پس در حقیقت او را چون مرده ای بی خاصیت می کند . و اینکه فرموده « فکرهتموه» و نفرموده « فتکرهونه » استعاره دارد به اینکه کراهت شما امری است ثابت و محقق ، و هیچ شکی در این نیست ، که شما هرگز راضی نمی شوید یک انسانی که برادر شما است و مرده است ، بخورید . پس همانطور که این کار مورد کراهت و نفرت شما است ، باید غیبت کردن برادر مؤمنان و بدگوئی در دنبال سر او نیز مورد نفرت شما باشد ، چون این هم در معنای خوردن برادر مرده شماست .[15]
پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) می فرماید :
« یا معشر من آمن بلسانه ولم یؤمن بقلبه : لاتغتابوا المسلمین ولاتتبعوا عوراتهم فان من تتبع عوره اخیه تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته حتی یفضحه فی جوف بیته.[16] »
« ای کسانی که ایمان آورده و قلبتان ایمان نیاورده ، غیبت مسلمانان را نکنید و از امور پنهانی آنان جستجو نکنید ، چه کسی که درصدد پیگیری از اصرار برادرش باشد ، خداوند از همین رهگذر او را در خانه اش رسوا می کند . »
انگیزه های غیبت
مهمترین انگیزه های عیبجویی و غیبت را در چند سطر می توان خلاصه کرد :
1- سرگرمی و تفریح و اظهار خوش مشربی در برابر دوستان .
2- مسخره کردن و استهزاء از روی عادت و بی هدفی یا از روی تحقیر کردن دیگران .
3- مباهات و افتخار ؛ بدین گونه که خود آراسته و قوی و دیگران را ناآراسته و ضعیف جلوه دهد .
4- برای تبرئه خود و نیکو جلوه دادن عیـب های خود ، معـایـب دیگـران را ذکـر می کنـد و می گوید او هم چنین است ؛ درحالی که پیش از هر چیز باید به رفع عیوب خود بپردازد .
5- همکاری و هماهنگی با دوستان در سخن گفتن ، تا مبادا بر اثر سکوت از آنان عقب بماند و از وی تنفر جویند . از این رو آنان را در فانی کردن عیب های مردن یاری می دهد .
6- برای پیشگیری از ذکر بدیها و نقاط ضعف خویش یا از ترس شهادت علیه او ، معایب دیگری را بازگو می کند ، تا قبلاً او را از چشم دیگران بیندازد تا به سخنان یا شهادت او توجه نکنند .
7- حسادت ؛ زیرا حسود نمی تواند موقعیت آبرویی و ناز و نعمت محسود را ببیند ، از این رو برای ضرر زدن به طرف و از بین بردن مقام و موقعیت او ، به عیب جویی و غیبت اقدام می کند .
8- تعجب و تأثر از منکرات و لغزش هایی که از افراد سر می زند و او از روی دلسوزی ، مرتکب عیب جویی آنان می گردد . به طوری که می توان گفت انگیزه ی او غضب برای خدا یا عاطفه ی انسانی است ، در این صورت ، بیش از هرچیز باید شخص مورد غیبت را دوستانه امر به معروف نماید ، بدون آنکه از وی نام ببرد و آبرویش را بریزد .
با چنین روشی خود منکری را انجام داده و ناخودآگاه به جای عبادت ، گناه می کند .
9- حس کنجکاوی ، که عیب جو را وادار می سازد و با شور و شوق تمام ، فاش کردن عیوب و نقاط ضعف دیگران را دنبال می کند .[17]
5- سخن چینی
بازگو کردن سخن یا اسرار دیگران را به افراد و ایجاد نزاع و دشمنی بین آنان را ، سخن چینی و نمّامی می گویند .
در کتاب های اخلاقی ، بعد از آفت های کفرآمیز زبان ، از هیچ آفتی همچون نمامی ، مذمت و نکوهش نشده است . زیرا سخن چینی ، هم خیانت به گفته ها و اسرار مـردم اسـت ، که آن را فاش می کنند و هم ایذاء و اذیت مسلمانان ، و حتی موجب انگیزش روح بدبینی و دشمنی متقابل خواهد بود .
ممکن است گاهی اوقات ، سخن چین ، هیچگونه سوء نیتی نسبت به طرفین نداشته باشد و تنها انگیزه ی او پرگویی و مزاح باشد ؛ اما ناخودآگاه موجب تیره شدن روابط دوستی بین افراد و گاه موجب قتل و ایجاد فتنه های بزرگ می گردد .
بی شک ، چنین آسیبی ، ناشی از روح نفاق ، رذالت و فرومایگی است ، که انسان سخنی را بشنود و با فاش کردن آن ، مایه ی فتنه و تفرقه گردد .
و گاهی نیز ، ناشی از قوه شهویه ایت که به خاطر تفریح و خوشگذرانی ، به چنین کار زشتی دست می زند .[18]
پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمودند :
« الا انبئکم بشرارکم ؟ قالوا : بلی یا رسول الله ، قال : المشاؤون بالنمیمه ، المفرقون بین الاحبه ، الباغون للبراء المعایب[19]»
» آیا شما را از بدترین مردم آگاه نکنم ؟ گفتند : آری یا رسول الله ! فرمود : بدترین مردمان آنانی هستند که بین مردم سخن چینی کنند ، تفرقه انداز میان دوستان باشند و از عیوب مردم بی گناه پیگیری نمایند . »
6- دروغ گفتن
دروغ از گناهان بزرگ و کلید گناهان و سرچشمه تمام بدیها و زشتی ها است . مؤمن بافضیلت هیچگاه زبانش را به این خوی زشت عادت نمی دهد ، چه آن که دروغ از انسان شخصیتی کاذب و وارونه ساخته و اعتبار او را از بین می برد و اعتماد عمومی را سست می کند ؛ ولی چون دروغ کار آسانی است و مایه ی زیادی نمی خواهد ، متأسفانه بعضی از مردم به گمان آنکه زودتر به مقصد برسند به آن متوسل می شوند . و بدین منظور آسمان و ریسمان را به هم می بافند و چه بسا در یک روز دهها دروغ می گویند و نقطه های اوج فاجعه آن جا است که این گونه افراد نسبت به بازتاب های منفی و عواقب شوم آن در زندگی فردی و اجتماعی نمی اندیشند ، دروغ را به حساب زرنگی و زیرکی می گذارند و راستگویان را افرادی بی عرضه و بی سیاست می پندارند . ولی آن ها از این نکته مهم غافلند که دروغ پردازی برخلاف فطرت پاک و شخصیت والای انسان است و نمی دانند که دروغ، دشمنی و ستیزه جویی را خداوند متعال و برخلاف فلسفه آفرینش پروردگار است ، زیرا او جهان را براساس صدق و راستی و حقیقت و درستی بنا نهاده است .[20]
[1]- احمدحسین شریفی ، آئین زندگی ، ص 139
[2]- نهج البلاغه ، محمد دشتی ، خ 140 ، ص 259
[3]- همان ، نامه 53 ، ص 579
[4]- محمود اکبری ، احترام و تکریم ، جامعه مدرسین حوزه علمیه ، چاپ اول ، قم ، 1378 ، ص 16-115
[5]- محمدباقر مجلسی ، بحارالانوار ، ج 74 ، باب 4 ، ص 85 ، ح 3
[6]- محمدتقی مصباح یزدی ، ره توشه ، موسسه امام خمینی ، چاپ دوم ، قم ، 1376 ، ج 2 ، ص 252
[7]- نهج البلاغه ، محمد دشتی ، نامه 31 ، ص 535
[8]- محمد محمدی ری شهری ، دوستی در قرآن و حدیث ، ترجمه سیدحسن اسلامی ، دارالحدیث ، قم ، 1379
[9]- عبدالواحد تمیمی آمدی ، غررالحکم و دررالکلم ، ص 394
[10]- ثلاث خصال تجتلب بهن المحبه : الانصاف فی المعاشره ، والمواساه فی الشده والانطواع والرجوع علی قلب سلیم . ( محمدباقر مجلسی ، بحارالانوار، ج75 ، ص 82 )
[11]- احمد حسین شریفی ، آئین زندگی ، ص 142
[12]- محمد بن حسن حرعاملی ، وسایل الشیعه ، ج 12 ، ص 280
[13]- مهدی فقیه ایمانی ، نقش زبان در سرنوشت انسان ها ، ص 483
[14]- سوره حجرات ، آیه 12
[15]- سیدمحمدحسین طباطبایی ، تفسیر المیزان ، ص 514
[16]- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی) ، منیه المرید ، دفتر تبلیغات ، قم ، 1409 ه.ق ، ص 327
[17]- مهدی فقیه ایمانی ، همان ، ص488-487
[18]- همان ، ص 388
[19]- محمدبن حسن حرعاملی ، وسایل الشیعه ، ج12 ، ص 306