حقیقت انسان
معرفت چیستی و هستی انسان و چگونگی ترکیب او از جسم و روح و شناخت تجرد روح و چگونگی پیوند روح با جسم مادی و نیز آگاهی به کمال اصیل انسانی و راه نیل به آن و رهبری و راهنمایی به سوی آن و انواع روابط انسانی با نظام هستی و پدیده های آن و … از مسائل مهمی است که در حوزه مربوط به شناخت انسان قرار می گیرند. [1]
برای انسان تعریف های متعدد شده ، مثلا ارسطو می گوید : «انسان حیوان ناطق است . » و افلاطون می گوید : « انسان حیوانی سیاسی است. » و مولر دین شناس معروف می گوید :« انسان حیوانی صورت ساز است » ، یعنی صــورت ذهنی می ســازد ، ایــده ساز است ، مثلا افراد انسانی را می بیند بعد یک صورت فرضی که همان انسان باشد می سازد اما این تعاریف هیچ کدام کامل نیستند و انسان از این پیچیده تر است. تعریف انسان به عقیده من : « انسان حیوانی است اوتوپیست[2] ، متعصب، سیاسی ، عصیان کننده ، آفریننده ، تفن جو و منتظر » [3]
بهترین راه بــرای تشخیص ایــن امور و اصول ، استفــاده از کلام خداوند انسان آفرین ، در قرآن کریم است ؛ زیرا قرآن برای هدایت انسان و تکامل او نازل شده است و مسائل مزبور را به روشنی بیان کرده است .
حقیقت انسان از دیدگاه قرآن
خداوند در قرآن ، انسان را ســراسر فقر و نیــاز معرفی کــرده ، او را عین ربط و فقر وجودی می داند ؛ یعنی تمام هستی او را به حق وابسته است : « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » [4]
وقتی انسان خود را فقیر و عین ربط یافت ، خدای خود را عین غنا و بی نیازی است ، خواهد شناخت : «من عرف نفسه فقد عرف ربه » [5] همچنین خداوند ، انسان را خلیفه خود می خواند ، انسان برای شناخت چگونگی خلافت خود از خدا ، باید خدا را بشناسد ، زیرا شناخت خلیفه بدون معرفت «مستخلف عنه » ممکن نیست ؛ زیرا وی جانشین خداست و تا معرفت خداوند حاصل نشود ، چگونگی خلافت از او معلوم نخواهد شد.
قرآن کریم ، کتاب وجودی انسان را در دو مقام تدوین کرده است ؛ در مقام اول ، از هویت انسان سخن می گوید و او را برخلاف تعریف رایج که وی را حیوان ناطق می دانند ، « حی متأله » یعنی موجود زنده ای دانسته است که حیات او در تأله وی تجلی دارد و تأله ، همان ذوب شدن در ظهور الهیت است . این هویت انسان ، قابل تبدیل نیست ؛ زیرا او در « احسن تقویم » و زیباترین صورت ، آفریده شده است ؛ نه خداوند او را تغییر می دهد ؛ زیرا او را به بهترین وضع آفرید و نه غیر خداوند او را دگرگون می کند ؛ زیرا قدرتی تغییر او را ندارد : « لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » [6] قرآن ، انسان را به گونه ای معرفی کرده است که بداند از کجا آمده است و پس از این به کجا می رود و در محدوده دنیا چه باید بکند.
اما در مقام دوم ، قرآن چگونگی باروری و شکوفایی گوهر ملکوتی انسان را که حیات و تأله است و نیز راه رسیدن وی به کمالات وجودی را بیان می کند و در زمینه اسباب سهولت پیمودن راه و ویژگی های راهنما و راهزن راه ، سخن می گوید . [7]
قرآن ، انسان را موجودی برخوردار از فطرت توحیدی و امانت دار الهی و دارای عقل و درک دانسته است که باید گوهر وجودی خود را شکوفا کند و سعادت او در شکوفایی گوهر وجودی اوست و این گوهر وجودی با ارائه برنامه از طریق انسان شناس واقعی ، یعنی خداوند شکوفا می شود و این برنامه ، همان دین الهی است که با تحت پوشش قرار دادن ابعاد وجودی انسان و چگونگی ارتباطات او تحقق می یابد. [8]