« حيا و رابطة آن با ريا »
حيا ، خلق و خويي است كه از طبع كريم سرچشمه مي گيرد و ممكن است به دنبال آن نيز ريا پيدا گردد و حيا به ريا آميخته شود و ممكن است به دنبال حيا ، انگيزة اخلاص نيز پديد آيد و با هم جمع شود . بسيار است كه حيا با شرمندگي جمع شود و رياكار ادعاي حيا و شرمندگي مي كند اما مي پندارد كه وقتي بديها را ترك مي كند و يا آنها را پنهان مي دارد يا عبادات را خوب انجام مي دهد اينها به سبب حيا از مردم است نه ريا . و حال آنكه دروغ و خلاف واقع است . به طور مثال :
اگر شخصي از دوستش وامي بخواهد ، اگر او به طور صريح و بي پروا و بدون هيچ ملاحظه و بهانه اي درخواست او را رد كند مرتكب وقاحت و بي شرمي شده و اگر وام را بپردازد فقط به دليل توجه به زشتي رد كردن وام و بدون اينكه رغبتي به ثواب داشته باشد و يا از ملامت و بدگويي او بترسد يا مدح و ثناي وي را دوست داشته باشد به طوري كه اگر با نامة يا از شخص ديگري درخواست مي كرد نمي پذيرفت ؛ عمل اين شخص فقط از روي حيا است و خالي از ريا يا اخلاص است و اگر به سبب حيا رد كردن وي براي او دشوار است و بخل دروني مانع از دادن وام مي گردد ، انديشة ريا در او پديد مي آيد و با خود فكر مي كند كه بايد به او وام دهد تا وي را به سخاوت بستايند و به بخل مذمت نكنند و وام را مي پردازد . در اين صورت عمل وي آميزه اي است از ريا و حيا ؛ و اگر رد كردن وي به سبب حياء و دادن وام به واسطة بخل بر او سخت باشد ، در اين صورت انگيزة اخلاص در او به حركت مي آيد و به او مي گويد : قرض دادن ، اجر و ثواب بسيار دارد و خوشحال كردن دل دوست مسلمان موجب خشنودي خداست ، پس نفس خود را به دادن وام ، رام مي سازد و بدين ترتيب حيا و اخلاص را جمع مي كند . [1]
نكته ديگر اينكه : حيا ، جز در آنچه در شرع و عقل و عرف ، قبيح است معني و موردي ندارد ، مثل بخل و صدور برخي از حركات كه در ديده مردم زشت است ولي ريا در امور مباح نيز پيدا مي شود تا آنجا كه اگر كسي كه به سرعت راه مي رود بعد از اطلاع مردم حالت آرامش به خود بگيرد رياكار است و چه بسا باعث آن را حيا پندارد و اين جهالت است، زيرا انگيزة آن فقط ريا است و كساني كه اهل ايمان هستند حيا از خداوند ( مثل امر به معروف و نهي از منكر فرد سالخورده ) را بر حيا از خلق ( گناه ديدن فرد سالخورده و شرم كردن از سرزنش او ) مقدم مي دارند و اما ضعيف نفس را ياراي چنين كاري نيست .
نوشته : الهام طاهری
[1] سيد جلال الدين مجتبوي ، علم اخلاق اسلامي ، ج دوم ، ص 511-510 ، ترجمه كتاب جامع السعادات مولي مهدي نراقي