« ريا بيماري دل است »
بيماري تن ، آن است كه ، عضوي از بدن كه براي خاصيتي آفريده شده ، طوري شود كه آن خاصيّت از آن عضو برود . به طور مثال : سلامتي چشم در ديدن شكلها و رنگها و تشخيص آنها است و بيماري آن در نديدن آنهاست تا مراتب نابينايي .
دل آدمي را كه خدا آفريده از جمله خاصيتهاي آن ، ديدن واقعيت و حقايق اشياء و تشخيص بين حق و باطل و گرويدن به حق است . به طور مثال ؛ چشم ظاهري ( حيواني ) ظواهر حيات مادي و زرق و برق آن را مي بيند و چشم دل زودگذشت آن و بي ثباتي و ناپايداري حالات آن و ناراحتيها و رنجهايي كه از لوازم آن است مي بيند و نيز بطلان حيات مادّي و حقيقت و ثبات حيات روحاني و جهان پس از مرگ انساني را مي فهمد و همچنين حق بودن آفريدگار و اينكه تمام اجزاي جهان آفرينش وابستة به اوست تا جايي كه يقين پيدا مي كند كه برگي از درختي بدون اذن و خواست او نمي افتد و بطلان آفريده شده ها برايش ثابت مي شود كه هيچ استقلالي از خود ندارند تا جايي كه به خودي خود نتوانند قدمي بردارند ، سخني گويند ، چشمي برهم گذراند .
از آنچه بيان گرديد ؛ بيماري دل رياكار به خوبي آشكار مي شود ؛ زيرا كسي كه خواستة دلش شهرت نزد مردمان و مدح و ثناي آنها و آبرومندي نزد آنهاست معلوم مي شود ، چشم دلش ناپديد گشته و نيز چشم نديده كه مخلوق از او كاري ساخته نيست تا جايي كه تمام بشر اگر جمع شوند و بخواهند كسي را عزيز كنند يا از سختي نجاتش دهند تا خداوند نخواهد محال است و اگر بخواهد كسي را ذليل و گرفتار كنند تا خدا نخواهد نتوانند ، هنوز هم چشم دلش نديده است . [1]
اين بشري كه براي قرب به او عبادتي انجام دهد و زحمت و مشقت تحمل كند ، همان مشقت خاكي است كه دست قدرت الهي آن را دانا و توانا و بينا فرموده ، البته به طور عاريه و موقت و پس از اندك زماني به حال نخستين برمي گردد .
آيا دل سالم انساني سزاوار ، مي بيند كه در برابر بشر عاجز ذليلي مانند خودش خاشع و ذليل شود و براي جلب رضايت او و رسيدن به غرض شيطاني و منفعت موهوم دنيوي ، عبادتي انجام دهد و آن معامله اي كه بايد با پروردگارش كند با مخلوق عاجزي انجام دهد ؟
البته چنين شخصي به بيماري دل و كوري چشم بصيرت و انحراف از فطرت نخستين مبتلاست . كسي كه خداي را كه همه جا حاضر و بر همه محيط و چيره و سلطان مطلق است نبيند و تنها بشر مخلوق و مقهوري كه چشم ظاهرش ديده بيند ، همان كور دل است . [2]
نوشته: الهام طاهری