خواب فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
قطب راوندی روايت کرده است که : روزی حضرت رسالت نشسته بود فاطمه (س) نزد آن حضرت آمد و رنگ مبارکش از گرسنـگی متغيّر گرديده بود ، پس فرمود :
« نزديک من بيا » ، چون فاطمه (س) به نزديک آن حضرت رفت ، دست مبارک خود را بر سينه آن حضرت گذاشت ، هنوز آن حضرت کودک بود ، پس گفت : « خداوندا ای سير کننده گرسنگان وبلند کننده زيردستان ! فاطمه را گرسنه مدار » ، چون دعای حضرت تمام شد ، ديدم که گونه های فاطمه از زردی به سرخی مايل گرديد گويا خون بر روی مبارک جاری می شد پس فاطمه (س) فرمود : بعد از آن هرگز گرسنگی نيافتم .[1] (خرايج80/1 )
حديثی را ابن شهر آشوب از کتابهای اهل سنت نقل می کند « هنگاميکه حضرت فاطمه (س) از پدرش رسول خدا انگشتری درخواســـت کرد ، پيغمبــر (ص) به او فرمـود : « می خواهی چيزی به تو ياد دهم که از انگشتر بهتر باشد ؟ » و سپس به دنبال آن فرمود :
« هرگاه نماز شب خود را خواندی از خدا انگشتـــری بخواه که به حاجــــت خود می رسی !» فاطمه (س) اين کار را کرد و هاتفی او را گفت : ای فاطمه (س) آنچه را
خواسته ای بر زير «مصلی » و جای نماز تواست ، فاطمه جای نماز را بلند کرد و زير آن انگشتر ياقوتی را که به قيمت در نمی آمد مشاهده نمود و آنرا برداشته و انگشت خود کرد و مسرور شد .
چون شب شد و خوابيد در خواب ديد گويا در بهشت است و سه قصر را مشاهده کرد که مانند آنها در بهشت نبود پرسيد : « اين قصرها از کيست ؟» به او گفتند : « از فاطمه دختر محمد (س) است ، فاطمه داخل يکی از آن قصرها شد و گردشی کرد و تختی را در آنجا ديد که سه پايه داشت ، پرسيد : اين تخت چرا سه پايه دارد ؟ به او گفتند : چون صاحب اين تخت از خدا انگشتری درخواست کرده به همين جهت يکی از پايه های اين تخت را برداشته و انگشتری برای او درست کرده و بدو دادند و برای همين تخت روی سه پايه است .»
فاطمه (س) از خواب بيدار شد و چون صبح شد پيش پدر آمد و خوابی را که ديده بود برای پدر بازگفت : حضرت به او فرمود : « دنيا ازآن شما نيست و آخرت بهره شما است ، و وعده گاه شما بهشت خواهد بود شمارا با دنيای فانی و پر از فريب چه کار ؟» پس دستور داد که به همان ترتيب انگشتر را زير « مصلی » و جانماز خود بگذارد و فاطمه (س) اين کار را کرد و خوابيد و در خواب بهشت را ديد و آن تخت را مشاهده کرد روی چهار پايه و گفتند انگشتر برگشت و تخت روی چهار پايه استوار گرديد .
آری اين کمال علاقه پيغمبر خدا (ص) نسبت به دخترش بود که وقتی از او انگشتری می خواهد او را به کاری راهنمايی می کند که به دنبال آن به صورت عملی عشق و علاقه دنيای ناپايدار را از دل دختر عزيزش بيرون کند[2] .
« علی بن ابراهيم » به سند حسن از حضرت صادق (ع) روايت کرده است که : « شبی جناب فاطمه (س) در خواب ديد که رسول خدا (ص) اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (ع) را برداشت و از مدينه بيرون برد ، چون از باغهای مدينه گذشتند دو راه ايشان را پيش آمد ، پس حضرت رسول (ص) از راهی که در جانب راست بود روان شد تا آنکه منتهی شد به موضعی که در آنجا آبی و درختان خرما بود . پس حضرت رسول (ص) گوسفندی خريدند که در يکی از گوشهايش نقطه های سفيد بود، و فرمود که آن گوسفند را ذبح کردند و پختند و چون تناول نمودند همه مُردند ، پس فاطمه از خواب بيدار و شدگريان و ترسان شدند و حضرت رسول (ص) را از اين خواب مطلع نگردانيدند .
چون صبح شد حضرت رســـول (ص) درازگوشی آوردنـــد و سوار کرد برآن فاطمه (س) را و امر کرد اميرالمؤمنين (ع) را که امام حسن و امام حسين (ع) را از مدينه بيرون آورد و چون از باغستانهای مدينه بيرون رفتند ، دو راه ايشان را پيش آمد به نحويکه
فاطمه (س) در خواب ديده بود تا آنجائيکه خواستند گوسفند را تناول کنند ، فاطمه (س) برخاست و به کناری رفت و گريان شد از ترس آنچــه در خواب ديده بود پس رســـول خدا (ص) آن حضرت را طلب کرد تا انکه او را گريان يافت ، فرمودند که : سبب گريه تو چيست ای دخترم ؟ عرض کرد که : « يا رسول الله چنين خوابی ديده بودم ، آنچه در خواب ديده بودم تا حال به عمل آوردی ، از شما دور شدم تا آن حالتی را که بعد از اين ديدم مشاهده نکنم » . پس حضرت رسول برخاست و دو رکعت نماز کرد و با پروردگار خود مناجات کردند پس در آن حال جبرئيل نازل شد و گفت : « يا محمد خواب فاطمه (س) از شيطانی است که او را « زَهّا » می گويند و به خواب مؤمنان
می آيد و آنان را آزار می کند و خواب های پريشان به ايشان می نمايد که باعث اندوه ايشان می گردد، پس جبرئيل آن شيطان را به خدمت آن حضرت (ص) آورد . حضرت (ص) از او پرسيدند که تو بودی اين خواب را به فاطمه (س) نمودی ؟ گفت : بلی يا محمّد ، پس حضرت سه مرتبه آب دهان را به جانب او انداختند و سه جای سر او را مجروح کردند ، پس جبرئيل گفت :
« يا محمّد هر گاه ببينی در خواب خود چيزی که تو را خوش نيايد يا ببيند يکی از مؤمنان چنين خوابی اين دعا را بخواند :
« اَعوذ بِما عاذَتُ بِهِ مَلائِکة اللهِ المقرَّبون و انبياءُالله المرسلونُ عبادِهِ الصالِحون مِن شَرِّ ما رَأيُتُ مِن رويایِ »
و بخواند سوره حمد و معوذتين و قل هوالله احد را و به جانب چپ خود سه مرتبه آب دهان را بيندازد چون چنين کند آن خوابی که ديده است به او ضرری نمی رساند پس حق تعالی اين آيه را برای حضرت فرستاد « اِنَّما النَّجوی مِنَ الشَّيطانِ لِيَحزُنَ الَّذينَ آمنوا وَ ليسَ بضّارِهِم شَيئاً اِلَاّ باِذنِ اللهِ و عَلَی اللهِ فَليَتَوَکَّلِ المؤمنون » *
« رازگويی منافقين و کفار به چيزيکه موجب ناراحتی مسلمين شود از وسوسه های شيطان است و فريب دادن او با اين رازگويی ، تا آنکه غمگين نمايد کسانی را که ايمان آورده اند ، حال آنکه رازگويی ايشان زيانی به مسلمين نمی زند .[3]