دلايل انفكاك نبوت از امامت
1- آية مباركه «و قالَ لَهُمْ نَبيّهُم انّ الله قد بَعَثَ لَكُمْ طالوت مَلكاً…»[1] ؛ نبي، غير از ملك است، والا اين آيه معني نداشت و آن قوم نمي گفتند: «نحن أحق بالملك» بلكه بايد مي گفتند: «أنت أحقّ بالملك»
>
2- ترديدي نيست كه حضرت هارون (ع) پيامبر بود، لكن عهده دار امور امّت نشد، و الاّ نيازي به جانشين نمودن و استخلاف حضرت موسي (ع) نداشت.
3- بين اهل سيره و تاريخ، اختلافي در اين نيست كه در ميان بني اسرائيل، نبوت در قومي بود و ملك و سلطنت در قوم ديگر؛ و هر دو امر را نيز انبياي مخصوصي چون حضرت داوود و سليمان (عليهم السلام) داشته اند. اين واضح ترين وجه انفكاك امامت از نبوت؛ يعني بعضي اولياي خدا، تنها پيغمبرند و بعضي تنها امامند و بعضي ديگر داراي هر دو مقام هستند:
4- آية «انّي جاعلك للناس اماماً»؛ كه مخاطب آن، ابراهيم (ع) است؛ زيرا اگر نبوت از امامت جدا نبود، اين آيه معني نداشت؛ چون او نبي بود، بعداً مقام امامت را عهده دار شد.[2]
فخررازي، در ضمن تفسير آيه «وَ جَعَلْناهُمْ أئمّه يَهْدون بأمرِنا»[3] مي گويد: در ائمه، دو نظر است: اول اين كه به معناي نبوت است و دوم اين كه به معناي امامتي است كه مردم را به دين خدا و خيرات مي خواند… نظر دوم، بهتر است؛ چون اگر ائمه در آيه، به معناي نبوّت باشد، تكرار لازم مي آيد.[4]
بنابراين كار انبياء، صرف آدرس دادن است، برعكس امام كه هدايت او، دست خلق گرفتن و به حق رسانيدن است. زيرا امام با امري ملكوتي كه در اختيار دارد، هدايت مي كند.[5]