هاليوود و اسلام ستيزي
تاريخچه و پيشينه هاليوود:
وقتي که سينما در سال 1890 اختراع شد، بسياري آن را جدي نگرفتند. در آغاز، سينما کاملاً تفنني تلقي مي شد. در سالهاي 1916 و 1917 با ورود برخي از سينماگران حرفه اي و با ساخت فيلم هاي جذاب اين هنر رونق گرفت. ساخت استوديوهاي شش گانه آمريکايي در دهه 1920م، هاليوود را در حومه شهر لوس آنجلس تشکيل دادند و تا 30 سال بعد از آن هاليوود حاکم مطلق اين هنر بود. صاحبان اين کمپاني ها، يهودي و از مهاجرين اروپاي شرقي بودند. اين عده شامل برادران وارنر، ساموئل گلدن، لويي ماير، کارل لمله، ادولف زوکر و ويليام فاکس مي شدند. آنها از هر چيزي براي موفقيت فيلمهايشان استفاده مي کردند. استفاده ابزاري از زنان، سيستم ستاره سازي، طرح و ساخت موضوعات غير اخلاقي، خشونت، اسطوره سازي، ترويج خرافات و جادو و از اين قبيل جزء برنامه هاي اصلي هاليوود بود. سياستمداران آمريکا براي اينکه مديريت افکار عمومي را بدست گيرند، از اين صنعت خوب استفاده کردند. براي صاحبان قدرت و سرمايه در آمريکا اين امر اثبات شده است که نمي توان بدون مديريت افکار عمومي بر جهان سلطه پيدا کرد، افکار عمومي در داخل و خارج کشور باري پيش برد اهداف بسيار مهم است تا زمينه رواني مناسبي فراهم نباشد، استراتژي ها و اقدامات پيش نخواهد رفت. آمريکا و غرب از اين صنعت براي تحقق اهداف و منافع خود در جهان بويژه جهان اسلام به خوبي استفاده کرده است. در همين راستا در دهه اخير جهان استکبار با توجه به ابزارها و اهرم هاي تبليغاتي که در اختيار دارد، به يک تهاجم گسترده فرهنگي عليه دنياي اسلامي دست زده است. شيوه ها و ابزارهاي آمريکا و غرب براي اسلام زدايي و اسلام ستيزي بسيار متنوع است.
امروزه قدرت پيام از مهم ترين عوامل اقتدار اجتماعي کشورها محسوب مي شود. کسي که رسانه را در اختيار داشته باشد و خوب مديريت و هدايت نمايد، مي تواند نقش کنترل اجتماع را به آسان و سريع در جامعه ايفا نمايد. يکي از اين کشورها که به خوبي توانسته از ابزار رسانه بهترين بهره برداري را بنمايد. يکي از اين کشورها که به خوبي توانسته از ابزار رسانه بهترين بهره برداري را بنمايد، ايالات متحده آمريکاست.” آمريکا هرگاه که عزم جنگي مي کند يا مي خواهد يکي از استراتژي هاي کلان خود را به اجرا درآورد، از هاليوود کمک مي گيرد. در چنين مواقعي زبان هنر و رسانه اي آمريکا به گونه اي مصلحتي ارزشي مي شود، يعني قائل به تفکيک حق و باطل يا خير و شر مي گردند. در چنين حالتي به بيننده و يا شنونده اينگونه القاء مي کند که بايد يکي را انتخاب کني. آمريکا هميشه خودش را در جناح حق مي داند. اگر کسي هم با او مخالفتي داشت در جناح شيطان، شر يا آنتاگونيست قرار مي گيرد و مي گويد چون ما قدرتمند و برحقيم، در قبال سرنوشت انسان هاي ديگر هم به شدت مسئوليم و نبايد بي تفاوت باشيم و وظيفه داريم نيروهاي سرکش و متمرد و تروريست را بر سر جاي خود بنشانيم. هاليوود در اين عرصه بسيار ياور و کمک کار آمريکا بوده وهست. مثلاً سينماي هاليوود در مورد ويتنام کمک هاي بزرگي به دولت آمريکا نمود تا افکار عمومي جامعه آمريکا را جهت ورود به جنگ آماده سازد.”
[1]>
حال بايد بدانيم که اين تئوريسين هاي فرهنگي و سياسي که صاحبان رسانه هاي سينمايي هاليوود نيز هستند، چه کساني هستند و در صدد القاء چه چيزي هستند.
قبل از اينکه بخواهيم مبحث اسلام ستيزي را مطرح کنيم، لازم است که در آمدي بر عقايد صهيونيست ها در زدودن دين و رواج باورهاي غلط و خرافي در ميان افکار مردم، داشته باشيم.
هاليوود در جنگ سرد، روس ها را شر مطلق معرفي مي کرد. آمريکايي ها تا مدت ها حتي در فيلمهاي علمي، تخيلي و فضايي خود چهره شرور روسها را به تصوير مي کشيدند. با فروپاشي شر مطلق (روسها)، و با گسترش موج بيداري اسلامي، سمت گيري هاليوود بيشتر به سمت اسلام و مسلمانان تغيير جهت داد. همانطور که گفته شد مسلمانان در دهه هشتاد کمتر هدف سينماي هاليوود قرار مي گيرند، اما گام هاي پر شدتي که هاليوود با آغاز دهه 90 برداشت، گويا قرار است مسلمانان صريحاً جايگزين تابوي شر شوروي بشوند، چون از نظر منطق رسانه اي، شر مطلق از بين رفته و بايد شر ديگري جايگزين آن شود تا درام هاليوود شکل بگيرد. لذا فيلم هايي ساخته مي شود که در آنها انسان هايي با عقايد، آداب و ظاهر اسلامي هستند که منافع آمريکا را به خطر مي اندازند. چهره هاي اين انسان ها افرادي کريه المنظر، بي رحم و تروريست و از کشتن و کشته شدن خودشان ترسي ندارند، به تصوير کشيده مي شود.
شکي نيست که اتاق فکر هاليوود را تئوريسين هاي سياسي خط مي دهند، اينها هستند که با مباني سازي هاليوود را تشويق به ساخت فيلم هاي اسلام ستيزي مي نمايند. نظريات ساموئل هانتيگتون از جمله موراد است. هانتيگتون که زماني مشاور سياست خارجي کلينتون بود مقاله اي را تحت عنوان «مناسبات خارجي» در سال 1993 نوشت. اين مقاله با تشويق و پي گيري همکاران و موسسات آمريکايي کامل شد و در سال 1996 با عنوان کتاب «برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني» منتشر گرديد. به گفته او اين موضوع يعني برخورد تمدن ها موجب جنگ ها و درگيري هاي جهان نوين پس از جنگ سرد خواهد شد. در اين کتاب تمدن هاي معروف و مهم را بر مي شمارد و به گفته سنک سومباس از فلوريدا استناد مي نمايد که نهايتاً رويارويي اصلي بين دو تمدن اسلام و غرب است و هانتيگتون آشکارا مطرح مي سازد که غرب نبايد درباره بنيادگراهاي اسلامي نگران باشد، بلکه بايد درباره خود اسلام نگران باشد. اين نظريه که به آرامي از گردونه بحث ها داشت خارج مي شد، با حوادث 11 سپتامبر مجدداً توجه بسياري را به خود جلب کرد بعضي معتقد بودند، آنچه در 11 سپتامبر اتفاق افتاد، تاييديه و شاهدي بر نظريه هانتيگتون شد. لذا اين ديدگاه دستمايه هاليوود شد و فيلمي که بنام «ترميناتور 2» ساخته شد. در اين فيلم نيروهاي خير بر ماشين ها که شر بودند غلبه پيدا کردند. همين مضمون در فيلم «دروغ هاي حقيقي» تکرار مي شود اما اين بار به جاي ماشين ها، مسلمانان نيروي شر هستند که در مقابل آرنولد قهرمان اصلي فيلم قرار مي گيرند. در اين جا نيروهاي شر و تروريست کسي جز مسلمانان نيستند.
هاليوود در انحصار صهيونيسم:
اين مقدمه که صنعت سينماي هاليوود امروزه، در انحصار بزرگان يهود است، نيازي به اثبات مجدد ندارد و به قدري اين موضوع روشن است که جمله معروفي در اين زميه نكته جالب توجه اينكه، يكي از مجلات صهيونيستها به نام مومنت(Moment)در شماره اوت سال 1996 خود تحت عنوان«يهوديان هاليوود را اداره ميكنند، خوب كه چي؟»، به حقيقت اين مطلب اقرار نموده و فعاليت يهوديان را درمطبوعات به گونهاي توجيه كرد.[2] لذا اطاله کلام نمي کنيم و به موضوعهايي که مورد توجه سينماگران يهودي است مي پردازيم.
” با مرور اجمالي"پروتكلهاي جهاني يهود"به سهولت ميتوان دريافت كه صهيونيسم بين الملل به هدفي كمتر از تصاحب كامل دنيا و تشكيل حكومت واحد جهاني نميانديشد و براي نيل به اين مقصود، ترويج خرافات ديني را بعنوان يكي از راهكارهاي اساسي خود برگزيده است. سوء استفاده از برخي فرازهاي تحريف شده كتاب تورات و ترويج اين خرافات از طريق فيلمهاي سينمايي از همان آغاز در دستور كار صهيونيسم بين الملل قرار داشته و همين امر حجم گستردهاي از فيلمهاي ظاهرا ديني(ولي در باطن خرافي)را در تاريخ سينماي جهان پديد آورده است.”[3]
مقصود از “خرافات ديني” شوائبي است كه آدمي بر مبناي تخيل نفس اماره به ساحت لايزال دين منتسب ميدارد و اين شوائب خيالي را عين حقيقت ميانگارد. حال آنكه دين، جلوهاي از حقيقت رحمان است و خرافات، زاييده مكايد شيطان. همواره در كنار هر اعجاز موسايي، سامري به ساحري بر مي خيزد و ادعاي معجزه مي كند. امروزه براي صهيونيسم، هيچ ساحري برتر از سينما و هيچ سحري مهيبتر از خرافات ديني نميتواند مفيد باشد.
خرافات ديني يهود متكي بر چند ركن است. ركن اول: نگاه خرافي يهود نسبت به مفهوم شيطان. بر اساس اين نگرش، شيطان مفهومي اهريمني است كه با قدرتي مخوف و ويرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم ميكند و با كمك پيروانش نسل آدمي را در معرض نابودي قرار ميدهد .در آن گروه از آثار سينمايي كه شيطان را اينگونه ترسيم کرده اند، انسان بيپناهي است كه به چنگال شيطان اسير شده و هيچ امدادي از جانب پروردگار به او نميرسد. در اين مهلكه، اراده خود او يا انسانهاي ديگر تنها سرمايهاي است كه ميتواند به آن اميدوار باشد. “اين باور خرافي و كودكانه تا كنون دستمايه آثار سينمايي متعددي قرار گرفته كه فيلمهايي نظير:"جن گير"،"طالع نحس"،"پايان روزگار"و"وكيل مدافع شيطان"از آن جملهاند. “[4]
از ديگر خرافههاي صهيونيستي كه به سينما راه يافته: “افسانه آخر الزمان” و پيشگوييهاي مربوط به آن است كه در فيلمهايي نظير: “نوستراداموس"، “آرماگدون” و “روز استقلال” ردپايي از آن ميتوان يافت. بر اساس اين افسانه، فاجعهاي عظيم حيات بشري را تهديد خواهد كرد و آخرين نبرد خير و شر در جغرافياي خاصي از زمين به وقوع خواهد پيوست. وسعت فاجعه آن قدر است كه انسانها از مقابله با آن در ميمانند و نااميدانه به هوشمندترين و شجاعترين نژاد بشري(يعني آمريكاييها) پناه ميبرند!
“مهمترين تأثير اين گروه از فيلمهاي خرافي آن است كه حس اعتماد به نفس را در مخاطبين جهان سومي نابود ميسازد و همزمان اعتماد و انقياد نسبت به صاحبان اصلي دنيا را (كه به زعم اين فيلمها آمريكاييان و يهوديان هستند) ترويج مينمايد. در صورت مشاهده مكرر اين قبيل فيلمهاي خرافي،مردم جهان سوم ظاهرا به آمريكا و باطنا به صهيونيسم بين الملل حق ميدهند كه چند صباحي در اين عالم فاني حكومت و سروري كنند! زيرا وقتي فاجعه عظمي بروز كند، همينها هستند كه بايد به داد مردم دنيا برسند و نسل انسان را از خطر نابودي برهانند!”[5]
با پرداختن به موضوع آخرالزمان ترسيم مغرضانه از پيروان شيطان، کشورهاي مشرق زمين و اسلامي را در اين گونه فيلم ها به عنوان آنتاگونيست معرفي مي کنند. يعني شيطان از کشورهاي اسلامي برمي خيزد و نيمه غربي عالم را مورد تاخت و تاز خود و يارانش قرار مي دهد. به عنوان نمونه فيلم «جن گير» به گونه اي ساخته مي شود که اسلام يک هيولاي باستاني ماقبل تاريخ است. در اين فيلم، در خرابه هاي نينواي عراق گروهي باستان شناس مشغول حفاري هستند که با صداي اذان شروع مي شود -وقت غروب از نظر مسيحيان وقت شيطاني است- ناگهان يک مقبره باستاني باز مي شود و مجسمه شيطان آشور بيرون مي آيد، گويا روح شيطان که در وقت غروب و همزمان با صداي اذان از يک کشور اسلامي برخاست، به شهر جورج تاون در آمريکا مي رود و در کالبد يک دختر آمريکايي حلول کرده و او را به يک هيولا تبديل مي کند و اين دختر هم دست به جنايت هاي متعدد مي زند. برخي مواقع هاليوود ارزش هاي اسلامي را به صورت ظريف به نفع خودش مصادره مي کند و از آن خود مي داند. مثلاً در فيلم گلادياتور ژنرال «ماکسيموس» به صورت يک قديس و انساني ارزش گرا و اخلاقي و خانواده دوست ظاهر مي شود، اين شخص ريش دار ضد فساد است و به دنبال شهادت و عدالت طلبي است.
“خرافه ديگري كه صهيونيستها آن را در قالب سينمايي مصادره به مطلوب كردهاند، مسئله «ظهور ناجي» و «سفر به سرزمين موعود» است. اما ناجي اين قبيل فيلمها نه آن منجي است كه بشريت در انتظار اوست.”[6]
حال اين قالبهاي ارائه شده را همراه با نظريه هاي نظريه پردازاني چون فوکوياما، هانتينگتون و برنارد لوئيس که اسلام را به عنوان عامل خشونت و شر معرفي مي کنند، در کنار يکديگر قرار مي دهيم. نتيجه ساده است، فيلم هايي نظير «هري پاتر» و «ارباب حلقه ها» که تقابل خير و شر را نشان مي دهند، ساخته مي شود. و يا فيلم هايي که سعي در اثبات يک قوم به عنوان خير و نژادي ديگر به عنوان شر هستند، اکران مي شوند. “صهيونيستها براي ترويج افکار و ايده هايشان سرمايه گذاري زيادي کرده اند. مثلاً در دهه 50 رژيم صهيونيستي ميليون ها دلار خرج کرد تا فيلم هايي همچون ده فرمان و بن هور ساخته شد. تا بتواند به نوعي حضور نامشروع اسرائيل در فلسطين اشغالي را توجيه کند.”[7]
اما شيوه هاي تقابل هاليوود با اسلام، شامل موارد ديگري نيز مي شود که به طور خلاصه به هر کدام از آنها اشاره مي کنيم.
1- تبليغ عرفان هاي سکولار و بدون خداي شرقي که به نوعي انحراف از مسير خداي واقعي است.
2- تهاجم فرهنگي و مقابله با مسلمانان با ترويج ارزشهاي مادي گرايانه مثل انحرافات جنسي، خشونت و جادوگري و…
3- بي تمدن و عقب مانده و تروريست جلوه دادن مسلمانان در فيلم هايي همچون محاصره و دروغهاي حقيقي.
4- برتر جلوه دادن يهوديان و قوانين آنها در تمام عرصه ها و تحقير اديان اسلام و مسيحي مثل فيلم دختر راهبه و يا فيلم هايي که عليه مسلمانان مي سازند مثل فيلم کشتي هاي بلند، ماه، سحر و هديه.
5- تبليغ چهره اي اهريمني از مسلمانان و سست کردن آنان در باورهاي خود و تزلزل نسبت به تظاهرات ديني و شعائر مذهبي و از همه مهمتر، هويت اسلامي شان.
6- استفاده از تصاوير مسلمانان در فيلمهاي طنز و خنده دار، فيلمي به نام «دنبال کمدي در دنياي مسلمانان» ساخته البرت بروکز به نوعي توهين به مسلمانان بود.
“روي هم رفته هاليوود عمدتاً مسلمانان را عرب معرفي مي کند، حال آن که حدود 15درصد مسلمانان عرب هستند. تصوير ارائه شده از مسلمانان در سينماي هاليوود مشخصاً به سه دوره تقسيم مي گردد:
از ابتداي تاسيس هاليوود تا شکل گيري دولت صهيونيستي؛ در اين دوره سينماي هاليوود، مسلمانان را عمدتاً به صورت انسان هاي غير متمدن، بدوي و احمق معرفي مي کند.
از زمان شکل گيري دولت صهيونيستي تا ظهور انقلاب اسلامي؛ در اين دوره علاوه بر تصوير دوره اول، مسلمانان را اغلب به صورت انسان هاي غارتگر و و حشي نشان مي دهد که يا پولداراني احمقند و يا قدرتمنداني بي رحم که به کسي ترحم نمي کنند.
از ظهور انقلاب اسلامي به بعد بويژه پس از يازده سپتامبر؛ در اين دوره هم علاوه بر تصويرهاي اول و دوم، شخصيت مسلمانان را عمدتاً به صورت خشک مقدس، متنفر از يهود و مسيحيت و تروريست نشان مي دهند. زنان عرب را هم به صورت رقاصه، جادوگر، جنسي زبون و ذليل در فيلم هايشان به تصوير مي کشند.”[8]
نويسنده:محمد جواد رمضاني
دانشجوي كارشناسي معارف اسلامي و فرهنگ و ارتباطات
دانشگاه امام صادق(ع)
[1] قاسمي، علي، نقش هاليوود در اسلام ستيزي، فصلنامه مطالعات سياسي، سال چهارم، شماره هفدهم ص102
[2] ميرلوحي، سيدهاشم، آمريکا بدون نقاب، ص 119
[3] شاه حسيني، مجيد، سينما و صهيونيست، ص11
[4] شاه حسيني، مجيد، سينما و صهيونيست، ص12
[5] همان
[6] همان