وصیت امام صادق به کسی که بخواهد در راه خدا قدم بردارد
در حديث «عنوان بصرى» كه مورد توجه علماى اخلاق است ، دستوراتی از حضرت امام صادق عليه السلام براى سالكان الى الله آمده است…
عنوان بصرى پيرمردى بود كه هفتاد و چهار سال از عمرش مى گذشت ، او مى گويد: من سالها با مالك بن انس رفت و آمد داشتم .
هنگامى كه جعفربن محمد الصادق عليه السلام به مدينه آمد، من رفت و آمد با حضرت را نيز شروع كردم و دوست داشتم همان گونه كه از مالك بن انس درس مى گيرم، از آن حضرت نيز درس بگيرم. تا اينكه روزى حضرت به من فرمود: «من شخص بدهكارى هستم يعنى خداى تعالى وظايفى را از من به گونه وجوب خواسته كه بايد انجام دهم و علاوه بر اين در هر ساعتى از ساعات شبانه روز اذكارى دارم، مرا از ذكرم باز ندار و از مالك درس بگير و با او در رفت و آمد باش، هم چنان كه تا حال بودى.»
>من از اين سخن امام غمناك شدم و از حضورش بيرون رفتم و در دل گفتم؛ اگر امام در من خيرى را به فراست در مى يافت، مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت. از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و به آن حضرت سلام كردم سپس به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم : «ياالله! يا الله! از تو مسالت دارم كه دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را كه به صراط مستقيم راه يابم، روزى ام گردانى» ؛ غمناك به خانه ام بازگشتم و ديگر به نزد مالك هم نرفتم.
دلم از محبت جعفر عليه السلام سير شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بيرون نمى رفتم تا اينكه دلم تنگ شد، پس نعلين به پا كرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر جعفر عليه السلام را كردم و اين پس از آن بود كه نماز عصر را خوانده بودم. چون به خانه آن حضرت رسيدم، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بيرون آمد و گفت : چه مى خواهى؟ گفتم: براى عرض سلام بر شريف به فرزندان رسول الله صلى الله عليه و آله آمده ام .
گفت : به نماز ايستاده است. من در مقابل خانه نشستم، اندكى گذشت و خادم بيرون آمد و گفت: ادخل على بركه الله. من داخل شدم و بر آن حضرت سلام كردم، او جواب داد و فرمود: بنشين، خدايت بيامرزد، نشستم. پس از اندكى امام سر به زير انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: ابو عبدالله. فرمود: خدا كنيه ات را ثابت كند و موفقيت بدارد! اى ابو عبدالله! سوالى داشتى؟
در دلم گفتم: اگر در زيارت حضرت رسول و عرض سلام بر او هيچ فايده اى نداشت جز همين دعا، بى شك زياد بود، امام باز فرمود: سوالى داشتى؟ عرض كردم: از خداى تعالى خواستم كه دل شما را با من مهربان كند و از دانش ات بهره مندم فرمايد، اميدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شما اجابت فرموده باشد.
فرمود: اى ابا عبدالله! دانشى كه مخصوص ماست، آموختنى نيست، بلكه نورى است كه خدا بر دل كسى كه مى خواهد راهنماييش كند، مى افكند. پس اگر خواستى از چنين دانشى بهره مند گردى، در آغاز بايد حقيقت بندگى را در جان خود پيگيرى كنى و با به كار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم كنى تا خداوند به تو بفهماند.
گفتم: يا شريف !… فرمود: بگو يا ابا عبدالله. عرض كردم: يا ابا عبدالله! حقيقت بندگى چيست؟ فرمود سه چيز است:
اول، آنكه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختيار او قرار داده است، ملكيتى براى خود نبيند، زيرا بندگان حقيقى هيچ چيز ندارند و اموال را مال خدا مى بينند و هر جا كه خداى تعالى دستور فرموده ، آن را قرار مى دهند.
دوم آنكه بنده براى خودش تدبير نداشته باشد.
سوم همه اشتغال و كارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.
پس هنگامى كه بنده اى در نعمت هاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردى كه خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرش واگذار كرد، مصيبت هاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفق فرمود، دنيا و شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخر فروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن و برترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اولين درجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست.
گفتم : يا ابا عبدالله ! مرا وصيتى بفرما.
فرمود: نُه چيز وصيت مى كنم، اين نُه چيز وصيت من به كسانى است كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم كه تو را موفق بدارد تا آنها را به كار بندى. سه چيز از آن نُه چيز درباره رياضت نفس است، و سه چيز درباره بردبارى، و سه چيز در دانش آموزى است، پس نيكو به خاطر بسپار، مبادا به آنها با ديده حقارت بنگرى. عنوان مى گويد: كاملا توجه كردم ببينم حضرت چه دستور مى دهد؟
امام فرمود: اما آنكه درباره رياضت است:
1. مبادا چيزى را كه اشتها ندارى، بخورى، كه حماقت و ابلهى مى آورد. جز به هنگام گرسنگى چيزى مخور.
2. چون خواستى بخورى ، از حلال بخور و نام خدا را ببر.
3. به ياد حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمود: آدمى ظرفى را پر نكرد كه شرّش از شكم بيشتر باشد، و چون ناچار بايد بخورى، يك سوم شكم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدن و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذار.
و اما آنكه درباره بردبارى است:
1. كسى كه به تو گفت: اگر يكى بگويى، ده جواب خواهى شنيد، به او بگو: اگر ده هم بگويى ، يك پاسخ از من نخواهى شنيد!
2. كسى كه تو را ناسزا گفت ، بگو: اگر در آنچه ميگويى راستگويى از خدا مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى ، دروغگوئى از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد.
3. هر كس تو را تهديد به جور و غدر كرد، تو او را وعده نصيحت و دعا بده.
و اما آنكه دربارۀ دانش است:
1. هر چه نمى دانى، از دانشمندان بپرس، و مبادا پرسش تو به آن منظور باشد كه آنان را در تنگناى جواب قرار دهى و يا (بخواهی او را) آزمايش كرده باشى.
2. و مبادا كه به راى خود عمل كنى ، تا مى توانى راه احتياط را از دست مده.
3. از فتوا دادن بگريز، هم چنان كه از شير مى گريزى، و گردنت را پل پيروزى ديگران مكن.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: يا ابا عبدالله! از نزد من برخيز كه نصيحت لازم را به تو كردم و ورد مرا بر هم مزن كه من درباره خودم مرد بخيلى هستم (بسيار مواظب وقت خود هستم)/
بحارالانوار