حد ومرز دوستي
براستي حدو مرز دوستي تا كجاست و چه كساني شايسته دوستي ميباشند بايد به اين نكته توجه داشت كه همه دوستان شايسته دوستي نيستند، بلكه انسان واجب است كه دوستان را از ميان مردم گزينش و انتخاب كند، همانطوركه كبوتر از ميان دانه هاي خوب و بد، دانههاي خوب را انتخاب ميكند. انسان بايد در زندگي رعايت اعتدال را بكند، از جمله در مورددوستان نبايد افراط و تفريط شود،حتي در مورد دوستان خوب، حضرتعلي(عليهالسلام)مي فرمايد:«با دوست رفتاري داشته باش كه اگر روزي دشمن تو شد، متضرر نشوي و با دشمنت چنان رفتاركن اگر روزي دوست تو شد، شرمنده رفتارگذشته ات نباشي»1
و اين يك حقيقت بسيار مهم در زندگي است زيرا مردم سنگ و ديوار نيستندبلكه بشرندو تحت تأثير پديده هاي اجتماعي قرارميگيرند، انساني كه اكنون دوست خوبي است ، بدان معنا نيست كه تا ابد چنين خواهد ماند و انساني كه اكنون بد مي انگاري ، نيز ممكن است تا ابد براين حال نماند…بنابراين نبايد دوستي مطلق و بدون حدو مرزباشد ، بلكه بايدمبتني بر معيارهاي انساني و از حدو مرزي معقول برخوردار باشد2.
>
دررابطه با دوستي ضرب المثلي وجود داردكه ميگويد: « بين الاحباب تسقط الادب » در اينکه تا چه حد صحيح است ولازم است بکار گرفته شود،بايد گفت كه اگر منظوراين است كه ميان
دوستان تعارف نباشد ، بلي درست است و صحيح ، ولي اگر به معناي از بين رفتن احترام و وجاهت
باشدخير، صحيح نيست . زيرادر آن صورت احترام از ميان جامعهرخت برمي بندد.لذارعايت آداب ، دررابطهبادوستان وبستگان ضرورتي حتمي است و هيچ رفاقتي نبايد بدون ادب وجود داشته باشد، و بر هر شخصی واجب است در برخوردهای خويش با دوستان به اين نکته توجه نمايد.
در واقع اين ادب كه دوستان بطور اخص و همه بطورعام واجب است آن را رعايت كنند همان مجموعه آدابي است كه اسلام براي اينكه دوستيها درجامعه ثمر بخش باشد، تجويز مينمايد.آدابي كه سبب ميشودهمه افراد جامعه در كنار هم زندگي صميمانهاي داشته باشند.3
يكي از اين آداب اجازه ورودگرفتن است چراكه واردشدن بجايي بدون كسب اجازه هم توهين بخود است و هم به ديگري . بسيارنددوستاني كه بدون كسب اجازه بردوستان خودواردشدهاندو با ملايمت و سرزنش روبرو گشته اند. دوستان نيز بشرند نه فرشته ، واز طرفي آنهــا براي خود احساسات و عواطفي دارندكه بايد بيش از هرچيزديگر محترم شمرده شود.
بنابراين كسي كه بدون اجازه بردوستان خودواردميشوند، چيزي جز يك جمله نخواهدشنيد : «آيا تويك انساني ؟!چرا درنمي زني؟!
اصل دوم در آداب : احترام گذاشتن برافراد است چرا كه حرمت مؤمن از كعبه عظيم تراست.4 مسلمان كه سمبل ايمان است شايسته است كه احترامي متناسب با منزلت يك مؤمن داشته باشد و بعلاوه او يك دوست نيز هست و از اين بابت نيز احترامي جداگانه براي خود دارد.
امام باقر(ع)مي فرمايند:«شرم و حياي ميان خودو برادرت را از ميان مبر، زيرااز بين رفتن آن بمعني ازبين رفتن حيات است ».5
اسلام ، رفتار غربيها را كه رئيس دولت با لباسهای تنگ و زننده در ميان وزراء و محافظينش مي نشيند،رد ميكند!! . اين كار بيشرمانه اي است و غير قابل قبول، بنابراين بايد حياو احترام ميان مؤمنان محفوظ بماند.
اصل ديگر ترك مزاح است . چراكه مزاح دو نوع است ،مزاحي كه اهانت ديگري را در برداردو مزاحي كه فقط شوخي است و بكاربردن واژه هاي لطيف و نشاط آور. وهمينطوردونوع مَزّاح داريم ، يكي داراي چنان طبع شوخي است كه هيچ چيزرا جدي نميگيرد، وديگري در حالت جد، جدي است و فقط گاهي اوقات با توجه به مناسبت مزاح ميكند. نوع اولِ مزاح شرعاًحرام است وعلاوه برآن اصلاً لطافتی درآن نيست . ولي نوع دوم كه بذله گويي باشد، مستحب است و باعث
بدست آوردن دوستان جديدي ميشود.
در واقع بايد گفت ،مزاح مؤمن يك عبادت است . البته مزاح و لطيفه سازي از طاغوتها،ظالمان و دست انداختن آنها مانعي نداردحال از هرنوعش كه باشد.6