خواجه نصیرالدین و دوران زندگانی وی
خواجه نصیرالدین طوسی اهل خراسان بود. در زمان حمله مغول به ایران ، مردم شمال ایران از خوف مغولان به اطراف پراکنده و سرگردان شدند و به جاهای امن پناه بردند. در این زمان ، خواجه وارد دستگاه اسماعیلیان گردید – خواه با اراده خود و یا به اجبار – و در قلعه های محکم و غیرقابل نفوذ آن ها به تحصیل و مطالعه پرداخت. ظاهرا افکار فلسفی او در این دوران نزد آن ها شکل گرفت. قریب سه دهه از زندگی خویش را با این وضع گذراند تا این که گردباد آسیای مرکزی، که توسط چنگیزخان وارد ایران شده بود ، به سراغ اسماعیلیان آمد . در آغاز ، آنان به دلیل برخورداری از استحکامات بسیار محکم ، مقاومت کردند ، ولی دیری نپایید که این مقاومت در برابر طوفان سهمگین مغول شکسته شد و قلعه های آن ها یکی پس از دیگری به دست مغول افتاد و خورشاه با صلاحدید خواجه طوسی و دیگران تسلیم هولاکو گردید. از این زمان ، خواجه وارد دوران جدیدی می گردید و می بایست با مغولان هم راهی کند. دوره زندگی او هم راه اسماعیلیان در مطالعه و تحقیقات علمی سپری گردید و تا حدی از اجتماع و مردم فاصله داشت ، ولی در فصل جدید(672-654 هـ.ق) که قریب 18 سال به طول انجامید ، با درایت و زیرکی خاصی ، هم به دربار ایلخانان نفوذ پیدا کرد و هم خود را از دخالت در امور مالی دربار برکنار داشت تا گرفتار مشکلات احتمالی معمول در دربار حاکمان نگردد. یکی از عوامل موفقیت او نیز همین مساله بود؛ چرا که نتوانستند او را با اتهام در زمینه مسائل مالی ، از چشم ایلخانان بیندازند. از دیگر سو ، او در میان مردم و علمای مذاهب مختلف ، قدرت و نفوذ فوق العاده ای به دست آورد. دلیل نفوذ او زیرکی و باهوشی اش در برخورد با حاکمان و صاحب منصبان و علم و دانش وی و آشنایی با رشته های گوناگون علمی و زبان و فرهنگ و دین مردم ایران بود. او به درخواست هولاکو ، رساله ای در چگونگی آداب سلطنت و حکم رانی نوشت و بنیان حکومت را دو چیز – قلم و شمشیر برشمرد و شاید این موضوع سرآغازی بود که ایلخانان از عالمان و دانشمندان ایرانی – اسلامی در حکومت بر قلمرو ایران بهره گیرند. شاید بتوان ادعا کرد که فعالیت های خواجه نصیر زمینه را برای خاندان جوینی و دیگر ایرانیان و دانشمندان آماده ساخت تا بتوانند در دستگاه مغول وارد شوند و در حفظ فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی گام بردارند.
>
مهم ترین اقدامات خواجه نصیرالدین در دوران وزارت
اگرچه او مشاور[1] و وزیر نفوذی در دربار ایلخانان گردید و کارها و اقدامات اداری و درباری زیرنظر و با اطلاع وی انجام می گرفت ، ولی از کار اصلی خود ، که توجه به علم و دانش بود ، غفلت نورزید و از این فرصت ، کمال استفاده را برد و اقدامات بسیار مهمی را نیز انجام داد که اجمال آن چنین است :
الف: نظم دادن به فعالیت های علمی – فرهنگی دانشمندان اسلامی
با حمله مغول در اوایل قرن هفتم هجری و ناامن شدن برخی از شهرهای ایران همچون خراسان، نیشابور ، ری و قم ، مراکز علمی و فرهنگی در این منطقه با رکورد روبه رو شد و دانشمندان و علما به مناطق دیگر هجرت کردند و یا به گوشه و کنار و مکان های امن پناه بردند و عده ای نیز قربانی این طوفان سهمگین مغول شده ، جان خویش بر کف نهادند . پس از روی کارآمدن هولاکو و استقرار حکومت ایلخانان در ایران ، خواجه نصیر ، که مقام مهمی به دست آورده بود ، از فرصت پیش آمده بهره برد و با تلاش فراوان ، علما و دانشمندان اسلامی را گردآورد.[2] و فعالیت های علمی و فرهنگی آن ها را هماهنگ ساخت و به همه آنان ، از هر مذهبی که بودند ، توجه کرد و هیچ حب و بغض و تعصبی از خود نشان نداد ؛ او به احیای تمدن اسلامی می اندیشید و این جز با هم دلی و هم یاری امکان پذیر نبود. برای این کار ، او صد و ده درآمـــد اوقاف سراسر مملکت را به رصدخانه ای در مراغه اختصاص داد و آن جــا ، مراکز علمی بسیــار بزرگی گردید. در کنـار آن نیز کتابخانه ای بزرگ باکتاب های متعدد ، که از گوشه و کنار مناطق گوناگون به ویژه بغداد فراهم کرده بود ، ایجاد کرد و برای هر گرایشی و رشته علمی ، مکانی جداگانه و حقوق و مقرری مخصوص به خود در نظر گرفت [3] تا هزینه روزمره زندگی دانشمندان فراهم باشد و با فکری آزاد به پژوهش در مسائل علمی بپردازند؛ رشته هایی مانند فلسفه ، پزشکی ، فقه ، حدیث ، نجوم ، ریاضیات و هنر در این مکان علمی رواج داشت. اگرچه اکنون اثر خاصی از رصدخانه باقی نمانده است ، ولی راهکار و تلاش او می تواند برای دانشمندان امروزی درس آموز باشد.
>
ب: زنده کردن اوقاف
در فاصله چهل سال درگیری آغازین مغول تا استقرار حاکمیت ایلخانان ، مراکز وقفی به حال خود رها شده بود یا توجه چندانی به آن ها نمی شد. در نتیجه ، از بازدهی افتاده بودند و درآمد چندانی نداشتند. در زمان خلافت عباسی ، املاک وقفی شیعیان در دست حاکمیت و اهل سنت قرار داشت و هیچ اقدامی در جهت برگرداندن آن ها صورت نگرفت تا این که خواجه در زمان هولاکو ، این املاک را به شیعیان برگرداند که کمک بسیار خوبی در جهت تقویت شیعه گردید.
ج: زنده نگه داشتن فرهنگ ایرانی
او با نفوذ و قدرتی که در دربار ایلخانان کسب کرده بود ، از دیوانیان و صاحب منصبان ایرانی همچون خاندان جوینی به خوبی حمایت کرد.اگر کمک متقابل دیوانیان و روحانیان نبود ، بعید به نظر می رسید که آنان بتوانند در برابر مغولان نتیجه مطلوبی به دست آورند. دیوانیان با نفوذ دربار مغولان ، فرهنگ و دین ایرانیان را در میان آن ها رواج دادند تا زمینه گرایش ایلخانان را به اسلام و تشیع فراهم کنند. معمولا قوم غالب فرهنگ خویش را در جامعه حاکم می کنند ، ولی در این مورد با درایت علما و فرمان روایان شیعی و مسلمان ، فرهنگ مغولی نتوانست غالب گردد.
د: میدان دادن به شیعیان
پیش از فتح بغداد ، که حاکمیت در دست اهل سنت بود ، شیعیان مجبور بودند تا حدی با تقیهو فعالیت های پنهانی ، زندگی کنند ، اما در زمان ایلخانــان ، وضعیت بسیــار فرق کرد ؛ چرا که درآغاز، ایلخانان تفاوتی میان اهل سنت و شیعیان قایل نبودند و هدف خان مغول ، حفظ حاکمیت و اطاعت مردم و فراهم کردن منابع و درآمدها بود و نسبت به دین و مذهب رعایای خود و یا حتی کارگزاران و وزیران ، حساسیتی نشان نمی دادند. در این زمان که علمای شیعه فرصت فعالیت آشکار و علنی پیدا کردند و با نفوذی که خواجه داشت ، زمینه اقدامات آن ها کاملا فراهم گردید. بدین روی در زمان ایلخانان فقط مساله مخالفت با حکومت و قدرت مطرح بود ، درحالی که در زمان خلافت عباسی ، هم مخالفت با حکومت و هم تفاوت مذهب از عوامل برخورد حاکمان با شیعه به حساب می آمد. علاوه بر این خواجه تعصب مذهبی نداشت و به هیچ وجه ، نمی خواست از قدرت خویش در راه سرکوبی اهل سنت استفاده کند یا فقط به توسعه و پیشرفت مذهب خویش بیندیشد . او همان گونه که به علمای شیعه و شیعیان اهمیت می داد ، به علمای اهــل سنت و سنی هـا نیز اهمیت می داد و به هردو به یک چشم می نگریست . وی کمک زیادی به علمای اهل سنت کرد و در جهت اتحاد مسلمانان نقش ویژه ای ایفا نمود. او با روش معتدل و منصفانه خویش در جهت تقویت مسلمانان و علمای آن ها و فرهنگ ایرانی بسیار کوشید و در میان علمای دیگر مذاهب جایگاه ویژه ای به دست آورد. از این رو به نظر می رسد که پس از ورود مغولان به ایران ، در میان مسلمانان و برای هم دلی و هم نوایی و یا دست کم تحمل یکدیگر رویکردی جدید به وجود آمد. یکی از دلایل این مسأله آن بود که حاکمان ، کافر و غیرایرانی بودند و این سبب وحدت مسلمانان گردید و موجب شد تا مشکلات و اختلافات را تا حدی کنار بگذارند. اما پس از آن که خواجه از دنیا رفت و گرایش به اسلام در میان ایلخانان پدید آمد ، تعصبات مذهبی غیرمعقول رونق گرفت.