دل نوشته
سلام آقاجون . می بینی !!! دیگه برای اینکه باهات درد دل کنیم باید با هم مسابقه بدیم و در مقابل حرف هایی که به شما می زنیم ، اگه خیلی قشنگ و ادبی حرف بزنیم، بهمون جایزه بدن.
چه دنیای عجیبی شده ؟ چقدر غریبی آقا!!!
می بینی چه جوری تشویقمون می کنند که باهاتون درف بزنیم؟ بهتون نامه بدیم؟ بنویسیم براتون از حرف های دلمون؟
آقای من، آقای جمعه های من…
نه شما برای من فقط جمعه ها نیستی، بلکه همیشه ، هر روز، هر ساعت و ثانیه هستی.
کسی که همه درد و دلامو براش می گم.چون فقط شما می شنوی، بدون اینکه به زبان بیارم و تبدیل به حرف بشه .
چقدر مظلومی آقاجون. چقدر غریبی و من چقدر تنهام. درد همو می فهمیم ، مگه نه؟؟؟
راستی، این شعر رو همین دیروز براتون گفتم . می خوام این سه شنبه تو انجمن شعر براتون بخونم . می دونم خیلی ضعیفه و لایق شما نیست. شاید کمی کم لطفیه در حقتون با این همه لطفی که بهم دارین ، اما چه کنم که حال دل خودمه. پس بر من خورده نگیرین.
تنهایی عظیم نشسته ست در برابرم آقا ، چرا به داد ِدلِ من نمی رسی ؟
دیریست که آتشم زده دردِ ندیدنت پروانه سان زِ پیله ات بیرون نمی خزی؟
دریا به یک اشارتِ تو، تکه می شود این تاری مدامِ شبم را نمی دَری؟
من با هزاران یوسف گمگشته در چاهم با دست های روشن خود ، بندی نمی دهی؟
این گیجیِ مدامِ مرا مدتی ببخش مبهوت آستان توأم ، راهم نمی دهی؟
در این کویر تشنگی ، تنها تو بارانی یک ژاله از نگاهِ مرا هم نمی خَری؟
دانی غلام تو گشتم، سر می دوانی اَم باشد، به روی دو دیده ، گامی نمی نهی؟
ارسال شده به حوزه خدیجه کبری از طرف
خانم سامره قارداشی، معاون آموزش مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) - استان مازندران- شهرستان محمودآباد