صداقت در كردار
آيا شما همان طور كه مي نماييد ، هستيد ؟ آيا آنچه به ديگران نسبت به افكار و روحيات و زندگي خويش « وانمود » مي كنيد ، « بود » زندگي شما هم ، همان گونه است ؟ بزرگي گفته است : « يا چنان نماي كه هستي ، يا چنان باش كه مي نمايي ! » و اين ؛ يعني « صداقت » [1]
صدق و راستي در عمل ، اين است كه ظاهر و باطن و نهان و آشكار انسان از نظر عمل و افكار و اخلاق يكي باشد و يا اين كه باطن و نهان او بهتر و پاك تر از ظاهر و آشكار او باشد ، كه در اين صورت از نظر فكر و عمل ، صادق و راست گو است . ولي اگر كسي در ظاهر مدعي اعتقاد به اخلاق نيك باشد و عملي را انجام دهد كه بيانگر ايمان ، تديّن ، تقوي و صداقت باشد ، ولي در باطن و نهان برخلاف آن باشد راست گو نخواهد بود ، و دروغ گو محسوب مي شود و از نظر اسلام چنين حالت و كذبي بسيار نكوهيده است . زيرا نوعاً به رياكاري و نفاق و فريب ، منجر خواهد شد كه هر كدام از آنها براي سعادت ، عزّت و كمال انسان بسيار خطرناك مي باشند . [2]
از اين رو رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - با آن مقام و اخلاص و عملي كه داشتند پيوسته در مناجاتهاي خود عرض مي كردند : « اللّهم اجعل سريرتي خيرا من علانيتي و اجعل علانيتي صالحه »
[3]>
خداوندا ، باطن و نهان مرا بهتر از آشكارم گردان و ظاهر مرا صالح و نيكو قرار بده .
عبدالرحمن بن [ابي] حمّاد به سند مرفوع و موقوف گويد : خداوند عزوجل به عيسي بن مريم – عليه السلام – فرمودند : اي عيسي ، زبان تو بايد در نهان و آشكار ، يكي باشد و همچنين قلبت ، همانا من تو را زنهار مي دانم – و همچو من آگاهي تو را بس است – (يعني خبرويّت [4] من در نصيحت براي تو كافي است) دو زبان در يك دهان شايسته نيست ، و دو شمشير در يك غلاف نمي گنجد ، و دو دل در يك سينه جاي نمي گيرد ، و همچنين ذهن ها . (مراد از ذهن ها آن است كه دو عقيدة مخالف در يك نهاد ، ممكن نيست . ) [5]
از اين رو ، دو چهره ها نيز فاقد صداقت اند . آنان كه ظاهر و باطنشان يكي نيست و گفتار و رفتارشان به هم نمي خورد و رو در رو و پشت سر ، با ديگران برخوردي متفاوت دارند . در ظاهر و پيش رو ، اظهار ارادت و دوستي و اخلاص دارند ، اما پشت سر از غيبت ، سخن چيني ، تهمت ، افشار عيوب ، تحقير و توهين پروا ندارند . اين اگر نفاق نيست ، پس چيست ؟ دورويان ، هم در دنيا بي آبرو هستند ، هم در آخرت گرفتار عذاب الهي مي شوند . [6]
امام صادق - عليه السلام - مي فرمايند : « هرگاه كسي را ملاقات كردي كه در او سه خصلت است پس ملاقات او را غنيمت دان ، و همنشيني او را فوز عظيم شمار ، هر چند كه يك ساعت باشد ؛ زيرا يك ساعت نشستن با چنين كسي در دين تو اثر مي كند و دين تو را قوت و دلت را جلا مي دهد ، و عبادت تو را زياد مي كند و به بركت مجالست با او منافع زيادي به تو
مي رسد .
يكي از آن سه خصلت آن كه - گفتار او موافق كردارش باشد و به آنچه از اوامر و نواهي به ديگران مي گويد ، خود نيز عمل كند .
دوم آن كه – كردارش هم راست و درست باشد و از دروغ و مكر و حيله محترز [7] و مجتنب [8] باشد .
سوم آن كه – راست گو باشد ، راست گفتني كه منافي رضاي الهي نباشد ؛ مثل راستي كه موجب هلاكت خود يا مؤمني نشود زيرا دروغ منجي [9] به از راست مهلك [10] است ، پس با كسي كه موصوف به اين سه خصلت است به عزّت و حرمت بنشين ؛ يعني تا با او نشسته اي پيش خدا معزّز [11] و محترمي ،يا آن كه در هنگام مجالست با او رعايت حال او را بكن ، اگر از طول صحبت متأذّي [12] باشد بسيار منشين و اگر راضي باشد بنشين و به همين قياس در ساير اطوار سلوك [13] تابع رضاي او باش . » [14]
البته بايد توجه داشت كه ، اين طور نيست كه اگر باطن جوري باشد و ظاهر جور ديگر اين مطلقاً بد است ، بلكه اگر انسان كاري بكند كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد و هميشه كوشش بكند كه ظاهرش يك درجه پايين تر از باطنش باشد خيلي هم خوب است و براي انسان كمال هم هست . [15]
ناگفته نماند اين كه گفته شد بايد ظاهر و باطن يكي باشد تا صادق باشد كسي خيال نكند و نگويد من كه باطنم خراب است پس ظاهرم را هم مانند باطنم خراب كنم تا كاذب نباشم ، البته اين حرف غلط و دام شيطان است بلكه واجب است كه ظاهر خود را به زينت صلاح و تقوا آراسته كند و سعي كند باطنش از ظاهرش بهتر شود و چون چنين شود مورد مباهات خداوند قرار مي گيرد . چنانچه در كتاب جامع السعادات اين روايت نقل شده است كه :
« هرگاه باطن مؤمني با ظاهرش مساوي شد خداوند به ملائكه به او مباهات مي فرمايد حقاً كه اين مؤمن ، بندة من است . » [16]
بزرگي مي فرموده كيست مرا نشان دهد به شخصي كه چشمش در تاريكي شب ها گريان است ، و لب هايش روزها در محافل خندان و در اين مقام سه شعر عربي خوبي گفته شده كه خلاصه ترجمه آن چنين است :
هرگاه پنهان و آشكار بندة مؤمن مساوي باشد در دو جهان عزيز و سزاوار آفرين و ثنا است و اگر ظاهرش با باطنش دو تا شد هيچ مزدي براي عملش جز زحمت و رنجي كه كشيده است ، نيست همچنان كه كالايش در بازار رايج و در عوض آن هر چه بخواهي مي دهند ولي آنچه در آن غش [17] باشد آن را به تو رد مي كنند و آرزويت از آن برنمي آيد . [18]
شكي نيست هر عملي كه در آن غش باشد و ظاهرش آراسته و باطنش با ظاهر يكي نباشد به صاحبش رد خواهد شد . چنانچه امام باقر – عليه السلام – مي فرمايند : « من كان ظاهره أرجح من باطنه خفّ ميزانهو… ؛ هر كس ظاهرش (از نظر اعمال و گفتار و صفات نيك) بهتر از درونش باشد ترازوي (عمل نيك) او سبك است . [19] » [20]
علاوه بر اين ، اگر كسي بگويد هرگاه نهان موافق با ظاهر نباشد پس آن عمل ، لغو و بي فايده و مانند بدن بي جان است و بنابراين ترك آن بهتر است ؛ مثلاً خواندن نماز در حالي كه قلب حاضر نيست چه فايده دارد يا خواندن ذكر در حال غفلت از حقايق آنها چه فايده دارد يا خواندن دعا و مناجات در حالي كه دل ، سرگرم به دنيا است و خود را محتاج و مضطر نمي بيند چه اثري دارد يا گرية از خوف خدا يا بر مصائب حضرت سيدالشهداء – ارواحنا الفدا – در حالي كه حزن قلبي و تأثر باطني نيست (بلكه گاه مي شود كه دل در آن حال ، خوش و شاد است براي امري از امور دنيوي كه به آن رسيده) اما ظاهرش گريان است و اين جز تصنع چيز ديگر نيست مانند تمارض يعني اظهار مرض كردن شخصي صحيح و سالم . و خلاصه بايد ترك اعمال ظاهري را كرد تا هنگامي كه نهان موافق با ظاهر باشد .
در جواب گوييم ، اعمال ظاهري از واجبات و مستحبات را در هيچ حالي نبايد ترك كرد و اگر بخواهد به انتظار موافقت سرّ و اقبال قلب باشد ، آن گاه عملي انجام دهد محروم مي شود ، زيرا
كمتر اتفاق مي افتد كه در عملي از ابتدا تا آخر موافقت سرّ و حضور قلب باشد بلكه بايد سعي خود را نموده و شروع به عمل كند و به خداي خود ملتجي [21] شود كه او را در موافقت سرّ ياري فرمايد و بداند كه خدا يار هر ضعيف است و در اثنا عمل حالت حضور نصيب مي شود . و اگر در جزيي از آن عمل هم موافقت سرّ پيدا شود نتيجه حاصل شده و عمل (هر چند كم) مورد قبول واقع
مي شود و در خصوص نماز ، روايت شده است كه اگر در عشري ؛ يعني ده يك نماز حضور قلب باشد آن نماز پذيرفته است و كمتر نمازي خوانده مي شود كه اين مقدارش حضور نباشد .
خلاصه اين كه ترك عمل به واسطة اين شبهه ، از شيطان است كه مي خواهد انسان را محروم ساخته ، او را بدبخت نمايد و بالاخره بيش از اين نيست كه مي گويد عمل تو مجاز و بي فايده است . بگو باشد من همين مجازم را ترك نمي كنم ، خداي من قادر است كه مرا اهل حقيقت و صدق قرار دهد . و ديگر آن كه خداي من كريم است ، مرا به عيب و نقص و خرابيم ملاحظه
نمي فرمايد بلكه به عجز و بيچارگيم رحم مي فرمايد و محرومم نخواهد فرمود .
بنابراين هر خاطره اي كه به قلب بگذرد و هر حرفي از هر زباني شنيده شود كه نتيجة آن خاطره و حرف ، ترك كار خير و سستي از تحصيل سعادت و التجاء به درگاه حضرت آفريدگار باشد مسلماً آن خاطره و حرف از شيطان و نفس است و پيروي آن موجب محروميت و شقاوت است . خداوند همه را از شر نفس و شيطان نگهدارد . [22]
[1] جواد ، محدثي ، اخلاق معاشرت 21 : صداقت ، نشريه پيام زن ، ص 1 .
[2] غلامحسين ، رحيمي اصفهاني ، درس هايياز اخلاق اسلامي ، ج 3 ، ص 46 و 47 .
[3] مهدي ، نراقي ، جامع السعادات ، ج 2 ، ص 259 .
[4] كارشناسي
[5] شيخ صدوق ، متن و ترجمة ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، علي اكبر غفاري ، ص 617 .
[6] جواد ، محدثي ،اخلاق معاشرت 21 : صداقت ، نشريه پيام زن ، ص 2 .
[7] پرهيز كننده
[8] آن كه از چيزي اجتناب كند . دوري كننده
[9] نجات دهنده
[10] هلاك كننده
[11] گرامي - ارجمند
[12] اذيت ديده
[13] اندازه و حد روش و رفتار
[14] عبدالرزاق گيلاني ، همان ، ص 400 .
[15] مرتضي ، مطهري ، مسأله نفاق ، ص 40 .
[16] مهدي ، نراقي ، جامع السعادات ، ج 2 ، ص 337 .
[17] خيانت و تزوير
[18] عبدالحسين ، دستغيب شيرازي ، حقايقي از قرآن ، ص 284 و 285 .
[19] عباس ، قمي ، سفينه البحار ، ج 1 ، ص 613 .
[20] غلامحسين ، رحيمي اصفهاني ، همان ، ص 47 .
[21] پناه جوينده ، پناه برنده