موانع محبت الهي
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
بت استقلالي به غير خدا مزاحم با محبت خدا خواهدبود . چراكه «مَّا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِيِ جَوفِهِ؛خداوندبراي هيچ كس بيش از يك دل در درون او قرار نداد[1]».
اگر كسي بخواهددلش منحصراً جايگاه محبت خدا باشد و محبت غير خدا دردل او معارض با محبت خدا نباشد بايد اين حقيقت را درك كندكه هيچ موجودي جز خدا هيچ نوع استقلالي از خودش ندارد، هركمالي و هرجمالي در هرجايي كه هست در واقع ازآن اوست و عاريتي دراختياراشياء ديگر است ؛ البته تحصيل چنين شناختي كار آساني نيست ، نياز به زحمات زياد، تفكرات ،استدلالها، تمرينهاي عملي و تهذيب اخلاق داردتا در پرتو آنها بتوانيم تدريجاًبرسيم به مرحله اي كه قدرت چنين شناختي در ما حاصل شود و اين حقيقت را درك كنيم .
اين است كه سايرانسانهاوحتي كساني كه در درجات بالائي از ايمان نيز قرار دارند، كم وبيش مبتلا به محبتهاي غير خدا هستند، جزاولياء كه مقربين درگاه هستندو خداوند محبت بيگانگان را از دل
ايشان بيرون برده و جز خدا كسي رادوست نمي دارند.
در درجه دوم، محبت شديد به غيرخدامي تواند مانع محبت خدا و عامل اعراض
از عمل به وظايف الهي نيز شود. براين اساس حد نصابي براي محبت خدا تعيين شده كه لازم است محبت انسان به خدا حداقل غالب باشد بر محبت وي نسبت به اشيـــــاء ديگر كه فــرمـــــــوده است : «وَاَلَّذِينَ امَنوُآ أَشَدَّحُبّاًِللهِ؛اهل ايمان كمال محبت را فقط بخدا مخصوص مي دارند[2] » پس محبت مخلوق هيچگاه نبايد مؤمن را از عمل به مقتضيات محبت خالق بازدارد.
بنابراين هرگاه خداوند نسبت به انجام كاري امر الزامي داشته باشد و محبت ديگران مزاحم انجام آن شود نظير آنكه خداوند خواندن نماز را بر مكلف واجب كرده است و دوستي كه محبوب مكلف است، وي را از خواندن نماز بازدارد؛ دراين صورت ، ايمان انسان و وجود محبت خدا در دل مكلف اقتضا ميكندكه به مکلف توان تصميم گيري لازم را در زمينه انجام واجبات و ترك محرمات بدهدو محبت غير خدانتواند وي را از عمل به وظائف خود بازداردو در يك مرتبه بالاتر كه مكلف ، بتدريج مي تواندبه آن دست يابد ، محبت خدا در دل مكلف آنچنان مسلط ميشودكه حتي محبتهاي ديگرنمي تواندوي را از انجام مستحبات وترك مكروهات هم بازدارد.
بنابراين ميتوان گفت : مانع وجود يا رشد و تكامل محبت خدا تعلقهايي است كه در دل انسان نسبت به غير خداكه همه مخلوقات او خواهندبود پيدا ميشود، اين تعلقات اگر در حدي است كه مزاحم با ترتيب آثار محبت خدا باشد مسلماً نامطلوب خواهدبود، اما اگربه اين حد نباشد نسبت به مؤمنين عادي و متوسط، ضرر زيادي نمي زند، ولي نسبت به اولياء و مقربين حكم شرك را دارد.
وليِ خداكه دل خويش را به خدا سپرده هيچ محبت استقلالي به غير خدانخواهد داشت .
نتيجه اي كه نهايتاًاز مباحث بالا ميگيريم اين است كه در ذات خدواندچيزي وجود نداردكه عداوت و اشمئزازرا در دل انسان برانگيزاند، چرا كه عاري از نقص و عيب است ، مع الوصف كساني كه هنوزخدارادرست نشناخته وازاينرو،محبت خدابه شكل ريشه داردردلشان جايگزين نشده و دراين حال دل بديگران مي بندند، گاهي كه خود را در مسير دو راهي مي بينند،احساس مي کنند محبت خدا آنان را از محبوبهاي دنيويشان باز ميدارد و بخاطر اين عامل خارجي ، يعني محبت شديدتري كه بغير خداپيداكرده اند،بالعرض نسبت به خداي متعال حالت اشمئزازو عداوت دردل خود احساس مي كنند.
محبت به غيرآثاري داردكه در مواردي با آنچه كه مقتضاي محبت خدا است ، متعارض و غير قابل جمع است وچنانكه دراين مواردمحبت غيرخدا شديدتر باشد ،محبت خدا ضعيفتر و آثارآن
را معدوم ميسازد.
بنابراين ممكن است نسبت بخدا عداوت واشمئزازداشته باشـند،ولي نه بدين لحاظ که درذات خداوند
عاملی برای اشمئزازوجوددارد،بلکه بلحاظ عامل نفسانی خودانسان است که دل بغير خدا بسته است3.
3–محمدتقي مصباح يزدي ،
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>
اخلاق در قرآن،ج1 ،ص 374-372