موسيقي و ایجاد آرامشی کاذب
بدیهی است که فعالیتهای تلقینی و امثال آنها هم می توانند در بر گرداندن آرامش ، نظم و صحت برخی اختلالات روانی مؤثر واقع شوند . بنابراین به مجرد مشاهده بعضی از تأثیرات موسیقی در وضع روانی انسانها ، آن هم موقت یا به طور ابهام انگیز ( حتی در دیگر جانداران ) نمی توان به ضرورت و اصالت موسیقی در حیات بشر معتقد شد ، زیرا آهنگهای موسیقی هم مانند تلقینات ، از خود روان انسانها استمداد می کند نه اینکه خود موسیقی مداوای خاص یا تنظیم قانون در وجود آدمی به وجود می آورد . اگر واقعاً موسیقی مي توانست به عنوان وسیله اصلاح اخلاق و تعدیل شخصیتها و جلوگیری از اختلالات روانی مورد بهره برداری قرار بگیرد ، قطعاً ما امروز شاهد این همه فساد اخلاقی و سقوط هویت و شخصیت آدمیان تا سر حد چیزهای جامد و دندانه های نا آگاه ماشین نبودیم . مگر نه این است که نام قرن ما را قرن از خود بیگانگی نامیده اند . در صورتی که برای برطرف ساختن این بدبختیها و تبه کاریها و رسیدن به آرامش روانی حقیقی ، استفاده از موسیقی از همه وسائل آسانتر و کم خرج تر ودسترسی تر برای همه جوامع می باشد .[1]