کیفیت تأثیر موسیقی بر جسم و روان
موضوع و مطلبی که بر هیچ اندیشمند و متفکری پنهان و پوشیده نیست آن است که کوچکترین صداها اگرچه صدای حرکت عقربه های ساعت باشد بر روی سلسله اعصاب و روان آدمی تأثیردارد .[1] وبه اعتراف وگواهی همه روان شناسان جهان ودانشمندان روشنفکر،موسیقی حامل هیجان است واثرات شومی روی دستگاه اعصاب انسان مي گذارد.
>
از سوی دیگر بنابر تحقیقات دانشمندان بزرگ ، بسیاری از بیماریها از قبیل حمله های
عصبي ، بیماریهای رواني ، قلبی ، زخم معده و حتی ریزش موی سر و پوسیدن دندانها ، همه
از هیجان سرچشمه مي گیرد .[2]
و همچنین اصوات موسیقی قادر است ارتعاشات متنوعی ایجاد کند و بر ترشحات و ارتعاشات سلولهای عصبی اثر بگذارد . در این تأثیر میزان و حدود ارتعاشات نقش مهمی دارد . همان طور که در تأثیر دارو میزان و ترکیب عناصر اهمیت دارد ،در موسیقی نیز نوع ارتعاش و میزان آن در تناسب با حالات روانی مطرح است .
با این وصف می توان گفت[3] : « ارتعاشات و هیجانهای روانی ، فوری به ارتعاشات جسمی انتقال می یابد و روی تن اثر می گذارد .»[4] به این صورت که درابتدا اصوات موسیقی ازطریق گوش به مغزمی رسدوحواس و عواطف را تحریک می کند سپس با ایجاد انرژی موجب انگیزه و فعالیت می شود . نغمههای موسیقی بر حسب ترکیب فواصل و ریتم
دارای ارتعاشات خاصی هستندکه باتحریک ارتعاشات سلولهای عصبی احساس و انگیزه ای راتقویت ، تضعیف و یا منتقل مي سازند .
به طور کلی موسیقی از طریق تحریک تخیّل و تداعی و تهییج عواطف در روحیة شنونده اثر می گذارد . [5] آهنگهای تند، افراطی موسیقی ، اعصاب را چنان تحریک و تهییج می کند که شنونده به تدریج دچار ناراحتی های روانی می شود . [6]
مبتلایان به بیماری اعصاب و روان در اثر کوچکترین فعالیت بدنی یا فکری احساس خستگی و کوفتگی نموده گاهی خواب برایشان مفید است و زمانی حتی در خواب هم ناراحت هستند از دیدن مناظر و شنیدن حوادث غم انگیز سخت ناراحت
می شوند . در برابر نواهای نشاط انگیز از حال معمولی خود کمی خارج ودر برابر نواهای غم انگیز پریشان و گریان می شوند ، خیلی زود رنج و ناشکیبا هستند و نشاطی اگر پیدا کنند موقتی است . [7]
در نتیجه بیداریهای شبانه یا شب زنده داری زیاد ، فعالیتهای بی موقع ، خوشیهای ناگهانی ، خنده های بی جا ، پرگویی ، عصبانیت و ناراحتی های دیگر که لازم و ملزوم ارکستها و جلسات موسیقی و تکرار آنهاست پدید می آید و با ادامة این وضع ممکن است شخص به مرض Mame که نوعی جنون است مبتلا شود .
به همین علتهاست که روان پزشکان معتقدند : [8] موسيقي يکي از عوامل بسيار حساس و مؤثري در ايجاد اعصاب و اختلالات عصبي [9] و يکي از موجبات بيماري جنون جواني و ديوانگي[10] است . همان طور که تحريکات خارجي که ارتعاشات موسيقي روي سلسله اعصاب دارد :
تعادل بين دو سيستم اعصاب سمپاتيک و پارا سمپاتيک را بر هم زده و چون اين دو دسته اعصاب در تمام اعضاء بدن : چشم ، گوش ، قلب ، اعصاب محرکه عروق ، معده ، کبد ، روده ، کليه و مثانه و غيره به موازات يکديگر هر يک مشغول انجام وظيفه اي هستند که چون اعمال آنها مخالف و متضاد يکديگر است ، هرگاه تعادل بين آنها حفظ شود اين تعادل در حفظ و سلامت آن عضو بلکه تمام اعضاء بدن مؤثر است . موسيقي وقتي که با تحريکات خارجي خود تعادل آنها را بر هم زد ، در حقيقت عدم تعادل بين اين دو سيستم اعصاب است که بيماري ضعف اعصاب را به ارمغان مي آورد . [11]
و از سوي ديگر خود نوازندگان نيز در معرض همين زيانها و بيماريها هستند . يکي از آنها مي نويسد : « من اکنون براي هميشه انتظار زماني را مي کشم که زندگي به انتها رسد و
رشتة حياتم پاره شود . » [12] ديگري در نامه اي مي نويسد : « دستگاه اعصابم از ضعف
روز افزون مرا آسوده نمي گذارد . . . بيش تر دلم مي خواهد بميرم . » يکي از نوازندگان
روسي مي گويد : « در بعضي قسمتها چنان ترس و وحشتي احساس مي کنم که ، ممکن نيست شنوندگان حتي قسمتي از آنچه را من احساس مي کنم درک کنند . »
با توجه به اين نکته ها ، تصديق خواهيد نمود که موسيقي مخدري بيش نيست و تمام و يا بسياري از عيوب و مضرّات تخدير را داراست . چه تخديري بالاتر از اين که وقتي انسان تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقي قرار گرفت ، يک نوع رخوت و سستي بر اعصاب وي مستولي شده ، و از مفاهيم انساني جز شهوتراني ، عشق بازي و جمال پرستي چيزي در برابر ديدگان بي فروغ عقل وي مجسم نمي گردد . و آنچنان سرپوشي روي ادراک و نيروي خود گذارده مي شود که مفاهيم مقدسي به نام رحم ، مروّت ، عفت حيا ، امانت ، برادري ، مجد و عظمت ، کوشش و فعّاليّت ، مبارزه و استقامت در راه هدف ، به دست فراموشي سپرده مي شود . گر چه از روز نخست ، الکل و موسيقي از بزرگترين
وسيله هاي هوسراني براي مردان و زنان شهوتران بوده ودر موقع خاصي براي تخدير اعصاب به آن پناه برده اند ( ولي جاي هيچ شک و شبهه اي نيست که اين تخدير اعصاب زودگذر و مرض آور بوده و هست . ) [13]
افزايش بيماريهاي رواني ، عصيان بر اصول انساني ، شدت گرفتن سودپرستي و گسترش وحشت آور لذت مداري ، فرا گرفتن خود محوري و خودخواهي و خودنمايي و شيوع بيماري سلطه گري و همچنين تنوع بيماريهاي جسماني و گسترش آنها و تبديل زمين از عنوان يک آشيانة زيبا به موتور سوزان و امثال اين تباهي ها . نه تنها به وسيلة موسيقي معالجه نمي شود ، بلکه اکثر قريب به اتفاق موسيقي هاي رايج امروز مانند ديگر عوامل ، وسايلي براي تخدير و پذيرش زندگي بر مبناي وضع موجود گشته و وعدة بسيار فراواني از
آگاهان و خردمنداني را که مي توانند براي رفع بيماريها و تباهي هاي مزبور بينديشند نيز به خواب غفلت فرو برده است .
با اين وصف دين مبين اسلام هرگز [14] انسان را از لذايذ طبيعي باز نمي دارد . ولي از آن لذايذ زود گذري که از طريق تخدير اعصاب و تحريک غرايز شهواني پيدا مي شود و انسان را از حالت طبيعي بيرون مي برد جلوگيري مي نمايد و آنرا حرام مي دارد . [15]