خداوند برای انسان دونوع مرگ قرار داده است که در قرآن از آن ها به اجل یاد می شود . اجل به معنای مدت معین هر چیزی است . اما در علم کلام ، به معنای مدت عمر انسان است . زمان فرارسیدن مرگ انسان را نیز اجل می گویند .
متکلمان در این باره که اجل برچندگونه است ، اختلاف نظر دارند . نظریه ی پذیرفته شده ی شیعیان این است که اجل دوگونه است : اجل حتمی و اجل غیرحتمی .
1- اجل حتمی
هر انسانی باتوجه به طبیعت و استعداد جسمی خود و تقدیری که برای او رقم خورده است ، مدت معینی زنده می ماند . اگر زندگی انسان به گونه ای طبیعی پایان یابد ، مرگ او فراخواهد رسید . این گونه مرگ را « اجل حتمی » یا « اجل مسمیّ » گویند . یعنی شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می رساند و بطور طبیعی می میرد . این گونه مرگ ها قهـراً عادی تلقی می شود ، نه افتخارآمیز است و نه ملامت خیز و حتی تأسف زیادی به دنبال خود نمی آورد و قهراً اینگونه مردن ها نفله شدن هم تلقی نمی شود .
مرگ طبیعی اینگونه است که نفس در سیر تدریجی خود به جایی می رسد که علقه اش به بدن به تدریج قطع شده و به سبب پیری از کالبد مادی جدا می گردد . در این مرحله این کالبد را به دور انداخته و کالبدی متناسب با زندگی جدید خود ، که از جنس ماده نیست و دارای تجرد مثالی است (بدن برزخی ) بر تن می کند .
برخی از شعرا و حکما ، مرگ طبیعی انسان را به رسیدن میوه و جداشدن آن از شاخه ی درخت تشبیه کرده اند . آن ها می گویند همـان طـور که هرچه میوه بیشتر می رسد ، آسان تر از شاخه جدا می شود ، روح انسان نیز هرچه کامل تر و رسیده تر می شود ، توجه اش به بدن کمتر شده و با رسیدن کامل ، از آن جدا می شود . شاید علت اصلی فرتوت و ضعیف شدن بدن در سنین پیری انسان ، همین نکته باشد . مولوی در این باره می گوید :
این جهان همچون درخت است ای کرام ما برآن چون میوه های نیم خام
سخت گیرد خامها مرشاخ را زآنکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخه ها را بعد از آن
2- اجل غیرحتمی
گاه انسان پیش از فرارسیدن اجل حتمی ، بر اثر علت هایی – مانند بیماری ، بلایای طبیعی و جنگ – از دنیا می رود . این گونه مرگ را « اجل غیرحتمی » یا « اجل معلق » و یا « مرگ اخترامی » می گویند . این گونه مرگ ها هرچند ملامت یا افتخاری ندارد اما نفله شدن هست و قهراً موجب تأسف .
مرگ اخترامی ، مرگی زودرس است . یعنی قبل از اینکه سیر تدریجی نفس به کمال برسد لباس مادی از او کنده می شود و به علت حادثه ای این بدن بر سرش خراب می شود . در این حالت ، روح دیگر نمی تواند بدن را بکار گیرد و از آن بـرای انجام پاره ای افعال خود بهره گیرد . بنابراین ، ازبدن جدا می شود و مرگ رخ می دهد . گفتنی است که در مرگ اخترامی و نابهنگام گرچه بدن و قوای بدن توان عمل دارند و می تـواننـد در خدمت روح باشند و روح به وسیله ی آن ها به کمال خود برسد و کارش را انجام دهد ، ولـی بـر اثر پیشامد سانحه ، ابزار کار روح که بدن و قوای آن است ، می شکند و روح نمی تواند از آن ها استفاده کند . در همین رابطه گفته شده :
جان قصد رحیل کرد ، گفتم که مرو گفتا چه کنم ، خانه فرو می ریزد
در این مورد ، روح ، قصد رفتن ندارد ، ولی بر اثر اینکه قفس او شکسته و ابزار کارش تخریب گردیده به ناچار از این نشئه رخت برمی بندد .
در پاره ای از روایات معصومین (علیهم السلام ) آمده است که برخی اعمال پسندیده – مانند صله رحم و صدقه – اجل انسان را دور می کند و برخی گناهان ، آن را پیش می آورند . از برخی آیات قرآن نیز برمی آید که چون اجل کسی فرا رسد پیش و پس کردنش ممکن نیست . مراد این آیات «اجل حتمی » است ولی مراد آن روایات « اجل غیرحتمی » است که اعمال انسان آن را پیش و پس می کنند .
هرچند اعمال آدمی در اجـل معلـق او مـؤثـرند ولی فقط خداوند است که هردو اجل را تعیین می کند . بنابراین ، مرگ انسان به هر یک از دو اجل که پیش آید ، در قضا و قدر الهی معین بوده است . بدین ترتیب ، هرکس تنها یک اجل دارد و آن ، اجل تعیین شده در علم خداوند است .